عطر یار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

عطر یار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

به بوی زلف تو دم می زنم در این شب تار
وگرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۳۴ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

۱۵ آبان۱۸:۵۷

هیچکس چون من درین‌ حرمان‌سرا ناشاد نیست

عمر در دام و قفس ضایع شد و صیاد نیست

کیست تا فهمد زبان بینوایی های من

از لب زخمم همین خون می‌چکد فریاد نیست

***

هیچ‌کس برشمع درآتش زدن رحمی نکرد

از ازل بر حال ما می‌گرید استعداد ما

پاس اسرار محبت داشتن آسان نبود

گنج ویران‌کرد بیدل خانهٔ آباد ما

***

نتوان کشید دامن ز غبار مستمندان

بخرام و نازها کن سر ما و نقش پایت

نفس از تو صبح خرمن نگه از تو گل به دامن

تویی آنکه در بر من تهی از من است جایت

***

گل نکرد آهی‌که بر ما خنجر قاتل نشد

آرزو برهم نزد بالی‌که دل بسمل نشد

دام محرومی درین دشت احتیاط آگهی‌ست

وای بر صیدی‌که از صیاد خود غافل نشد

دل به راحت‌ گر نسازد با گدازش واگذار

گوهر ما بحر خواهد گشت اگر ساحل نشد

در بیابانی که ما را سر به کوشش داده‌اند

جاده هم از خویش رفت و محرم منزل نشد

۰
سر گشته | ۱۵ آبان ۹۹ ، ۱۸:۵۷
۱۶ شهریور۲۰:۳۴

رشتهٔ امواج را، عقده نگردد حباب

آبله در راه شوق مانع جولان‌ کیست؟

غیر محبت دگر دین چه و آیین ‌کدام

امت پروانه باش سوختن ایمان کیست؟

سیل را تا بحر ساز محملی در کار نیست

می‌برد شوقت به دوش لغزش مستانه‌ام

قبله خوانم یا پیمبر یا خدا یا کعبه است؟

اصطلاح عشق بسیار است و من دیوانه‌ام

جز عشق راه و راهبر و مقصدی نیست

۳
سر گشته | ۱۶ شهریور ۹۷ ، ۲۰:۳۴
۰۷ تیر۰۴:۴۷
گذر دارد زمان بر جادّه شب سوگوار امشب
مه از غم کرده روى خویش پنهان در غبار امشب
چه افتاده است یا رب در حریم گنبد گردون
که مى ریزند انجم اشک حسرت در کنار امشب
مگر کشتند در محراب آن دلداده حق را
که دل در سینه مى گرید ز ماتم زار زار امشب
نسیم مویه گر غمگین به گوش نخل مى گوید
دوتا شد پشت چرخ از سوگ آن یکتاسوار امشب
ز تیغ شب پرستان در حریم مسجد کوفه
رخ فرزند قرآن شد ز خون سر، نگار امشب
على مولود کعبه حجّت حق یار محرومان
به خون غلطید و شد فارغ ز رنج و انتظار امشب
سوى معبود شد، زندانى زندان آب و گل
شد از «فُزت و ربّ الکعبه» این راز آشکار امشب
على در چاه غم فریاد زد تنهایى خود را
شنو پژواک آن را از وراى شام تار امشب
بنال اى همنوا با من سرشک از دیده جارى کن
که خون مى گرید از این قصه چاه رازدار امشب
گل گلزار مسکینان مگر شد از خزان پرپر
که مى بارند اشک از دیده چون ابر بهار امشب
دگر آن ناشناس مهربان از در نمى آید
که بنوازد یتیمان را به لطف بى شمار امشب
دلا پرواز کن سوى نجف آن قبله دل ها
سلام ما به بال شوق بر تا آن دیار امشب
بگو اى یار محرومان شب قدرت مبارک باد
ترا قدر آفرین داده است قدر بى شمار امشب
«سپیده» سر به درگاه على بهر شفاعت نه
مگر در پرتو لطفش دلت یابد قرار امشب
 
سپیده کاشانی
 
صوت با صدای محمد اصفهانی
 
 
سر گشته | ۰۷ تیر ۹۵ ، ۰۴:۴۷
۰۴ مهر۰۱:۳۰

خار راه منی‌ ای‌ شیخ! ز گُلزار برو

از سر راه من ای‌ رند تبهکار! برو

تو و ارشاد من؟ ای‌‌ مُرشد بی‌ رُشد و تباه!

از بَرِ روی‌ من ای‌ صوفی‌ غدّار! برو

ای‌ گرفتار هواهای‌ خود، ای‌ دیر نشین!

از صفِ شیفتگانِ رُخ دلدار برو

ای‌ قلندر منش، ای‌ باد به کف، خرقه به دوش!

خرقه‌ی شر ک تُهی‌ کرده و بگذار برو

خانه‌ی‌ کعبه، که اکنون تو شدی‌ خادم آن

ای‌ دغل! خادِم شیطانی‌ از این دار، برو

زین کلیسای‌ که در خدمت جبّاران است

عیسیِ مریم از آن خود شده بیزار، برو

ای‌ قلم بر کفِ نقّادِ تبهکار پلید!

بنه این خامه و، مخلوق میازار، برو

امام خمینی رحمة الله علیه

 

ادامه مطلب بازخوانی کلام امام خمینی رحمة الله علیه درباره جنایت کشتار حجاج توسط آل سعود

۳
سر گشته | ۰۴ مهر ۹۴ ، ۰۱:۳۰
۲۱ آذر۲۳:۴۱

یَا ابْنَ عِمْرَانَ! کَذَبَ‏ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِی‏ فَإِذَا جَنَّهُ اللَّیْلُ‏ نَامَ عَنِّی؛أَ لَیْسَ کُلُّ مُحِبٍّ یُحِبُّ خَلْوَةَ حَبِیبِهِ؟

ای موسی! کسی که می‌گوید من خدا را دوست دارم، اما شب -  هنگامی‌که تاریکی همه جا را فرا می‌گیرد - به خواب می‌رود و به یاد من نیست، دروغ می‌گوید. آیا می‌شود برای کسی زمینه خلوت با محبوبش فراهم شود و خودداری بکند؟! 1

 

۲
سر گشته | ۲۱ آذر ۹۳ ، ۲۳:۴۱
۰۹ آذر۲۰:۲۶

نفس نمانده و من می‌کشم کدورت جسم

گذشته لیلی وکارم به محمل افتادست

سر گشته | ۰۹ آذر ۹۳ ، ۲۰:۲۶
۳۰ آبان۱۸:۳۹

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم

اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم ...

۴
سر گشته | ۳۰ آبان ۹۳ ، ۱۸:۳۹
۳
سر گشته | ۲۲ آبان ۹۳ ، ۲۲:۵۲
۰
سر گشته | ۲۱ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۵۰
سر گشته | ۱۱ تیر ۹۳ ، ۱۰:۲۳