عطر یار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

عطر یار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

به بوی زلف تو دم می زنم در این شب تار
وگرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

۳۰ آبان۱۸:۳۹

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم

اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم ...

۴
سر گشته | ۳۰ آبان ۹۳ ، ۱۸:۳۹
۲۵ آبان۲۱:۲۱

بدون شک زن (در تمام نقش ها به خصوص مادری و همسری) به دلیل قابلیت های روحی خدادادی عنصر اصلی و اساسی خانواده محسوب می شود.

 

بعد از این مقدمه طولانی بپردازیم به اصل موضوع یعنی همان بلای خانواده سوزی که به جان جامعه ما افتاده.

بلای خانواده سوز جامعه ما همین سبک زندگی غربی و فرهنگ غربی ست که عنان گسیخته و گاها با یاری و حمایت برخی مسئولین بی مسئولیت و روشنفکرمآب ها و شیفتگان غرب ترویج می شود. همین سریال ها و فیلم های ماهواره و اینترنتی و حتی داخلی، موسیقی و ... ، الگوهای ساختگی در انظار مردم، همین مد و لباس ها و مغازه ها و فروشگاه های هزار رنگ، همین بی بندوباری و رفاه طلبی و بی خیالی و ... است.

بلای خانواده سوز ما این هست که وقتی در کوچه و خیابان راه می رویم انواع و اقسام تلاش ها برای جلب توجه و نظر نامحرم را در ظاهر و حرکات و سکنات و گفتار و کردار زنان می بینیم. همین از کف پا تا سر و بلکه بالاتر از سر زن سرتاسر تبرج و جلوه سازی برای نامحرمان است. از لباس ها تنگ و رنگارنگ تا آرایش های آنچنانی، کفش و جوراب حتی! و ...

خلاصه که همه چیز به عکس شده و هر چیزی که مربوط به زنان باشد باید نهایت زیبایی و زرق و برق را برای جلب توجه داشته باشد. و دریغ از کسانی که چشم می بندند و اباحه گری می کنند. گاهی از یک جوراب تور یا یک کفش با جلوه و نما، یا یک لباس رنگی شروع می کنند اما همین قدم اول برای افتادن در گرداب کافی ست.

از این ظواهر که بگذریم می رسیم به این حضور پرشور صبح تا شب و بلکه کله سحر تا نصف شبی زنان در کوچه و خیابان ها! گاهی به بهانه خرید، گاهی یک گردش و رستوران و خوش گذرانی، گاهی کار، گاهی بودن در کنار دوستان، گاهی مسافرت های درون شهری و ... خلاصه هیچ بهانه ای هم که نباشد بهانه پوسیدن در خانه و آب و هواخوری همیشه هست!

و خدا می داند که این تبرج و خودنمایی چه ظلم و فسادی ایجاد می کند و چه انسان ها و خانواده هایی را نابود می کند. اولش از خودش شروع می شود که چشم بسته خود را کالای لذت طلبی نامحرمان و سودجویی سودجویان می کند. همان هایی که هر روز یک چیزی را در بین مردم مد می کنند تا پولی به جیب بزنند و ... .

 

بگذریم نمی دانم چه حکمتی ست که دختران و زنان به ظاهر محجبه هم گاها چشم بسته به دنبال این ها (البته نظریه ای هست که می گوید آن ها هم زمانی خوب بودند) می روند. همان که گفتم گاهی از یک رنگ و لعاب ساده شروع می شود، یا از یک کفش و لباس زیبا که جلب توجه کند یا یک قرار با دوستان در فلان پارک و ... .

خلاصه که با همان پک اول شروع می شود که یک وقتی چشم باز می کند که اگر بکند و می بیند در چنان غفلتی دست و پا می زند که توان برگشتن ندارد. یا همه چیز را از دست داده و یا معتاد این سبک زندگی شده و نمی تواند از آن دل بکند... . اگر یک روز به خوشگذرانی های غافلانه اش نپردازد افسرده می شود! اگر روزی برسد که با چند نفر نامحرم خوش و بش و بگو و بخندی نداشته باشد، آن روز صبح تا شب عصبانی و بد عنق می شود! اگر هفته ای بگذرد و در یک میهمانی آنچنانی شرکت نکند خمار می شود! اگر ماهی بگذرد و به یک مسافرت و خوش گذرانی درست و حسابی نرود احتمالا کارش به تب و لرز و داد و هوار می کشد و باید طبق روش های قدیمی دست و پای هوسش را با طناب ببندند! ...

 

مسلما در اطراف چنین زنی خانواده ای باقی نمی ماند. زنی که مدام خود را به نامحرمان عرضه کند و هر لحظه در پی پاسخ دادن به نیازهای نامحرمان و جلب توجه آن ها باشد دیگر توان و شور و نشاطی برای پاسخ گفتن به نیازهای اعضای خانواده خود را ندارد و بعد از آشفتگی روحی و عاطفی خود، خانواده خود را نیز آشفته و بیمار می کند.(تا جایی که خانواده و همسر و فرزندان خود را هم می فروشد!)

 

آن طرف قضیه هم احتمالا مردی هست که با هوسرانی ها و بی توجهی به خانواده خود زمینه را برای از هم پاشیدگی خانواده خود فراهم می کند.

نتایح این سبک زندگی می شود بی توجهی به خانواده و عقده ها و مشکلات روحی، روانی و عاطفی اعضای آن خانواده. بماند که زنان مربیان نسل های آینده خود هستند و با این روش تربیتی جامعه آینده خود را هم نابود می کنند.

ریشه اش هم قبل از این تبرج ها از کنار گذاشتن حیا و عفت و غرور زنانه در مقابل نامحرمان شروع می شود. از این که زن خود را برای جلب توجه (جلب نظر هم در نهایت برای جلب توجه است) نامحرم عرضه می کند. به هر شکلی که باشد، حتما و لابد با جلب نظر و نگاه نامحرم نیست. هر عملی که هدفش گم شود. گاهی یک تلفن، پیامک، نظر گذاشتن در وبلاگ ها، گاهی حتی برخی نوشته ها در همین وبلاگ ها و ... .

سر گشته | ۲۵ آبان ۹۳ ، ۲۱:۲۱
۳
سر گشته | ۲۲ آبان ۹۳ ، ۲۲:۵۲
۱۰ آبان۲۰:۳۱

بسم الله الرحمن الرحیم

 

فاصله خوشبختی تا سرخوشی در نظر خیلی کم است..

گاهی فاصله اش به اندازه خریدن دل یک نیازمند است تا خریدن هوی و هوس نفس، تا خریدن موبایل جدید، ماشین جدید، خانه جدید و لوازم جدید ...

گاهی به اندازه دیدن منزل و ماشین لوکس و انواع لوازم لوکس و گران قیمت دیگر است و چشم بستن بر مستحق و نیازمند و ...

دیدن پول و ثروت و ندیدن شرف و مردانگی

دیدن صورت است و ندیدن چهره زیر نقاب

دیدن خنده های غافلانه و ندیدن آرامش و بهجت قلبی ست

گاهی به اندازه شب تا صبح را به عیش و هوس گذراندن است تا راز و نیاز و نجواهای عاشقانه

 

فاصله خوشبختی تا سرخوشی همین چیزهای عادی هست که هر روز می بینیم و نمی بینیم..

فاصله عشق و غفلت یک چشم بر هم زدن بیشتر نیست. چشم بر عشق بستن و اسیر غفلت شدن همه اش آنی بیشتر نیست

فاصله اش می شود دیدن ظاهر و بی تفکر گذشتن از ظاهر

اما فاصله نتیجه این یکی تا دیگری خیلی بیشتر از حد تصور ماست.. آن وقت فاصله اش می شود به اندازه آبروداری در نظر اهل دنیا و آبروداری پیش آبروداران الهی...

فاصله اش می شود بهجت و نشاط درونی تا حزن و اندوه اگرچه یکی ظاهرش بشود خنده و خوشی و دیگری بشود اشک و غم

فاصله خوشبختی و سرخوشی فاصله عشق و وصال است تا فراق یار...

پای عهد عاشقی ماندن تا اسیر نفس شدن

فاصله اش فاصله ازل تا ابد است با چند لحظه ای گذرا از عمر دنیا

 

خودمانی تر بگویم متنفر شده ام از نسخه های خوشبختی که هر روز به خورد ما می دهند.. نسخه های سبک زندگی که در آن ها تنها هدف و فضیلت و خیر و سعادت و ... همه اش در رفاه بیشتر خلاصه می شود و متعاقب آن در ثروت اندوزی و تمام مصیبت ها هم از همین لعنتی شروع می شود..

آن چنان این نسخه را عمومی کرده اند که هر جا می رویم اثری از گندش هست! خیلی از کسانی را که نخواهند را هم خواه ناخواه اسیرش می کنند.

با خودم فکر می کنم مگر من چقدر فرصت دارم که جوانی و اصل سرمایه خودم را بگذارم پای این سبک زندگی؟ مگر گذر این چند سال جوانی چقدر به چشم می آید؟ بعدش هم که دیگر کار از کار گذشته و به همین سادگی ها انسان قدرت اصلاح خود را ندارد..

دلم می خواهد پشت به همه دنیا و اهل دنیایی بکنم که برایم نسخه های این چنینی می پیچند و خودشان را عقل تمام می دانند.. از تجربه ها و سختی ها و مشکلات خودشان می گویند که مثلا آینه عبرت ما بشود، اما نمی بینند و نمی دانند که مشکل اصلی شان جای دیگر بوده و هست یا شاید هم می دانند و خوشی چند روز دنیا زیر دندانشان مزه کرده و مست رفاه و خوشی دنیا شده اند.. یاد حدیثی از پیامبر (ص) افتادم: براستی که من از فتنه و آزمایش راحتی بر شما بیمناکترم تا آزمایش سختی ؛ شما به آزمایش سختی امتحان شدید و صبر کردید اما دنیا شیرین و خوش منظر است.

شک ندارم که یک روزی حسرت تک تک لحظاتی را می خورم که پای چنین هدفی حرام کرده ام. پناه بر خدا از دوستان و خیرخواهان احمق! همان هایی که خیر و شر را از هم تشخیص نمی دهند و می خواهند زورکی خیرخواه دیگران شوند!

 

نمی دانم مشکل از کجاست که این طور اسیر دنیا و سبک زندگی های دنیا مدارانه شده ایم! واقعا چرا؟

فقط همین را می دانم که همه اش از یک لحظه غفلت و اباحه گری شروع می شود ... پناه بر خدا از عاقبتش

 

 

+ این سخنرانی تلنگر بسیار خوبی هست، اون دوستانی که فرصت دارند ان شاءالله استفاده کنند: سخنرانی آیت الله جرجانی

+ بخوانید : سوزان تر از اسید!

سر گشته | ۱۰ آبان ۹۳ ، ۲۰:۳۱