عطر یار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

عطر یار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

به بوی زلف تو دم می زنم در این شب تار
وگرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

۲۳ شهریور۲۳:۳۵

بسم الله الرحمن الرحیم

 

چرا ناامیدی بزرگترین گناه هست؟ یا چرا تحقیر و بی حرمت کردن انسان این قدر گناه بزرگی شمرده شده؟

آیا تفاوتی بین خواست و اراده هست؟ چه تفاوتی بین این دو وجود داره؟

چرا اینقدر دوران شیرخوارگی و نوزادی و بعد کودکی تا هفت سالگی برای تربیت مهم هست؟ چرا عواطف و عقده های عاطفی انسان در این دوران اهمیت داره؟

 

این ها سوالاتی بود که امشب داشتم سعی می کردم به دلیل شون برسم ولی هنوز هم کمابیش برام مجهولند.

۵
سر گشته | ۲۳ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۳۵
۱۶ شهریور۲۰:۳۴

رشتهٔ امواج را، عقده نگردد حباب

آبله در راه شوق مانع جولان‌ کیست؟

غیر محبت دگر دین چه و آیین ‌کدام

امت پروانه باش سوختن ایمان کیست؟

سیل را تا بحر ساز محملی در کار نیست

می‌برد شوقت به دوش لغزش مستانه‌ام

قبله خوانم یا پیمبر یا خدا یا کعبه است؟

اصطلاح عشق بسیار است و من دیوانه‌ام

جز عشق راه و راهبر و مقصدی نیست

۳
سر گشته | ۱۶ شهریور ۹۷ ، ۲۰:۳۴
۱۴ شهریور۱۸:۲۹

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مطلب رو باید در ادامه این مطلب بخونید. تاریخ انتشارش همونی هست که زیرش نوشته شده ولی امروز فکر می کردم چی میشه و چطور میشه که آدم همیشه نسبت به این مسئله متذکر باشه و هیچ وقت از خود غافل نشه؟

 

یادمه وقتی دوره آموزشی سربازی رفته بودم من هم تا حدودی مثل اغلب بچه ها یک مقدار حالم عوض شده بود. اگر چه تا جایی که یادم میاد همیشه تو زندگیم کم حرف بودم و کمتر با جمع همراه می شدم اما تعارف که با خودم ندارم من هم مثل بقیه اون محیط حالم رو عوض کرده بود.

نمی گم بد چون اون حال و اون شرایط واقعا خیر و برکات زیادی داشت. هیچ چیز اون محیط و اون دو ماه سخت نبود ولی بچه ها خیلی ها حال هاشون خراب بود و تو خودشون بودن و تنها دلیلی که من می تونستم برای این تغییر حال پیدا کنم این بود که هر کس بعد از مدت ها با خود واقعیش روبرو شده بود. بیشتر وقت داشت فکر کنه و مجبور بود تنها باشه و به زندگیش و آینده و گذشته و حالش فکر کنه. بر خلاف محیط زندگی عادی که هر کسی برای خودش انواع ابزارهای غفلت رو مهیا داشت این جا ابزار غفلت کم بود. خبری از گوشی و ورزش و بازی و گشت و گذار و ... نبود. خبری از محیط گرم و صمیمی خانواده هم نبود و هم چنین از جنس مخالف که زندگی بعضی ها رو تا قبل خدمت پر کرده بود.

 

حالا آقایون که اغلب تجربه مشابه دارند ولی اگر بخوام در یک کلام محیط اونجا رو برای خانم ها توصیف کنم یا تقریب ذهنی ایجاد کنم میشه گفت یک اردوگاه کار اجباری بود شبیه همون چیزی که زندانی ها رو تو فیلم ها میبرن. البته بودند کسانی که حتی این محیط و این شرایط هم باعث تلنگر براشون نبود و اونجا هم ابزار غفلت رو برای خودشون مهیا کرده بودند و هر چه که می گذشت بقیه هم به این جرگه اضافه می شدند.

 

یک مسئله دیگه هم گرفته شدن ابزارهای غرور بود. اونجا همه زندگی متفاوتی رو تجربه می کردند که هیچ کدوم از اعتبارات زندگی قبلی شون رو نداشتند. از اونجایی که زمان هم کم بود کمتر کسی سراغ ابزارهای غرور جدید می رفت. همه می دونستند حضورشون در اونجا موقت و زودگذر هست و کسی برای اونجا سرمایه گذاری نمی کرد. البته غرور هم از غفلت نشأت میگیره یعنی آدم اول از هدف اصلی غافل میشه بعد شروع به مسابقه و تفاخر تو اهداف وهمانی و پوچ می کنه و روز به روز دل مرده تر میشه.

  

خودآگاهی و روبرو شدن با خود در واقع کنار زدن پرده های غفلت و رجعت به فطرت و امیال حقیقی و متعالی روح انسان هست. میل به منشأ وجود و حقیقت مطلق و برترین و تنها محبوب عالم. حب و عشقی که سرمنشأ تمام کشش ها و امیال انسان و کل نظام هستی هست.

توضیح بهتر این که در واقع کاری که غفلت ها با انسان می کنند پوشوندن فقر و نیاز و خواست و میل1 حقیقی در انسان و به مرور جایگزین کردن نوع کاذبش هست.

به همین خاطر هم هست که مصائب و مشکلات و گرفتاری های دنیا بهترین تلنگر برای بیداری و کنار زدن غفلت ها و سیر و سلوک به سمت حقیقت هست. چون انسان رو متوجه ضعف و فقر و نیاز خودش و میل به سمت بی نیاز و غنی مطلق می کنه2.

...

  


1- این که مدام اصرار دارم این کلمات رو با هم به کار ببرم به خاطر این هست که نمی خوام و نباید این ها جدای از هم تعریف بشن و این کلمات و معانی رو کاملا پیوسته و وابسته می دونم.

2- در نقطه ی مقابل سنت امحال و استدراج هست که ظاهرا فقط شامل کسانی میشه که غرق در غفلت شدند و این غفلت اونها رو به درجه کوردلی رسونده و خدا هم با این سنت غفلت اونها رو بیشتر میکنه.

۴
سر گشته | ۱۴ شهریور ۹۷ ، ۱۸:۲۹
۱۰ شهریور۱۹:۵۱

دین پدری ای که کفار و مشرکین در برابر ادیان الهی و دعوت پیامبران علیهم السلام بهش رجوع می کردند و با تعصب ازش دفاع می کردند و حاضر نبودند اون رو کنار بگذارند که بارها در آیات مختلف قرآن بهش اشاره شده در واقع چیزی نیست جز همین رسوم و آداب و باید و نبایدهای عرفی و جاهلانه که از نسلی به نسل بعد منتقل میشه. از پدر به فرزندان و به وسیله ی تربیت مادران.

وگرنه هیچ دینی جز ادیان الهی در طول تاریخ وجود نداشته و باقی همه همین عرف ها و آداب و رسوم و عادات جاهلی بوده و بس. حتی در عصر جدید هم هیچ کدوم از ایدئولوژی ها و مکتب های غربی جامعیت و شکل یک دین رو نداشتند و ندارند.
 
آیات قرآن برای همین امروز و حال ماست و همین ما هستیم که هنوز در خیلی از شئون داریم به دین پدری مون زندگی می کنیم. و این همه آیات و اشارات قرآن شاید به خاطر اهمیت و شدت ابتلاء بشر به این مسئله هست.
۱
سر گشته | ۱۰ شهریور ۹۷ ، ۱۹:۵۱
۰۴ شهریور۲۳:۰۸
این نیز ناگفته نماند که کامیابی، چیزی بس زشت است. شباهت دروغینش با لیاقت، مردم را می فریبد. برای عوام الناس، توفیق تقریبا به صورت توفق جلوه می کند. کامیابی، این مشابه استعداد، یک چیز دیگر را نیز گول می زند و آن تاریخ است. فقط «ژوونال»1 و «تاسیت»2 در این باره اعتراضی کرده اند. در زمان ما، یک فلسفه ی تقریبا رسمی، با خصوصیت به خانه ی خود وارد شده، حلقه ی غلامی کامیابی را در گوش کشیده است و در اتاق انتظار او خدمت می کند. "موفق شوید" نظریه ی زمان حاضر است. شیرین کامی، قابلیت فرض می شود. در بخت آزمایی ببرید، مرد قابلی هستید. هر کس مظفر شود محترم است، سفید بخت به دنیا آیید همه چیز خواهید داشت. شانس داشته باشید باقی را به دست خواهید آورد؛ خوشبخت باشید همه کس بزرگتان خواهد شناخت. خارج از پنج یا شش استثناء عظیم که فروغ یک قرن را به وجود می آورند ستایش معاصران، دلیلی جز ضعف باصره ندارد. مطلا طلا بشمار می رود. نو رسیده بودن عیب ندارد مشروط بر آنکه خوب رسیده باشد. ...

بینوایان - ویکتور هوگو

۶
سر گشته | ۰۴ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۰۸
۰۴ شهریور۲۲:۴۴
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
سر گشته | ۰۴ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۴۴