عطر یار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

عطر یار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

به بوی زلف تو دم می زنم در این شب تار
وگرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سبک زندگی» ثبت شده است

۲۳ مهر۱۸:۵۷

بسم الله الرحمن الرحیم

 

وقتی وضع خودش و خانواده و زندگی اش را دیدم، ناخودآگاه یاد آن روزی افتادم که برای فلان مجلس و میهمانی و عروسی اش توجیه می آورد که یک شب هزار شب نمی شود. آن زمان ها بیشتر مقید بود و بیشتر رعایت حدود را چه در زندگی شخصی و چه در جامعه می کرد، اما قصه آن شب را که شنیدم فهمیدم این قصه، قصه ی یک شب نیست که قصه ی هزار و یک شب است.

کسی که قصه ی آن شب را می دانست چندان از وضع امروزش تعجب نمی کرد، چون ریشه وضع امروزش به حال آن روز برمی گشت. آن روزی یا شاید روزهای قبل از آن که غافل شده بود و برای امر خدا و حدود الهی مسامحه می کرد. یا حاضر نبود از خواسته درونی خودش بگذرد یا این که حریف حرف های اطرافیان ش نمی شد. اما در هر حال آن غفلت کار دستش داد و حاضر شد برگزاری فلان مجلس عروسی را برای خودش مباح کند. مجلسی که شبیه به تمام مجالس عروسی این روزها و حتی خیلی موجه تر از این ها بود. حاضر شد یک شب برای احترام به خواسته و جلب رضایت دیگران یا شاید حتی همسرش و خودش و یا برای اداء رسم و رسوم بی اساس و خدا می داند چه بهانه های دیگری، خواسته و حد الهی و رضایت حق را کنار بگذارد. یک شبی که به قول خودش هزار شب نمی شود ولی حالا می بینیم که هزار شب هم شده است.

۴
سر گشته | ۲۳ مهر ۹۴ ، ۱۸:۵۷
۲۱ آذر۱۸:۱۹

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پیشینه این موضوع برمی گردد به دوران پیش دانشگاهی و بعد از آن؛ زمانی که در جلسات مطالعاتی استاد گرانقدری شرکت می کردیم. مباحث کتب شهید مطهری و شهید آوینی مطرح می شد. به خصوص کتاب مبانی توسعه و تمدن غرب شهید آوینی همراه با توضیح و تفسیر شیرین استاد آن چنان در افکار و ذهن ما رسوخ کرد و آن چنان ما را دغدغه مند تغییر و تحولات درونی و بیرونی کرد که نتیجه اش شد رفتن به دنبال سوالات ریشه ای از سبک زندگی که انسان را به تمام این اهداف و تحولات و مقاصد برساند. دغدغه هایش از جنس رسیدن به سبک زندگی الگوهای بزرگ اسلامی مان بود. سوال هم این که ما چه کنیم (به صورت دقیق و موردی) تا بتوانیم به سبک زندگی تمام عیار اسلامی و تمام دغدغه های حقیقت طلبانه برسیم. ساده تر بگویم چه کنیم که فکر و عمل و رفتار و تمام حالات و سکنات مان بشود همچون علی علیه السلام. چه کنیم هم که می گفتم پشتش توضیحش می شد یک برنامه عملی که از همین امروز من نوعی به آن عمل کنم. آن هم برنامه ای در تمام جنبه های مختلف زندگی و وجود انسان..

همان زمان زیاد به دنبال جواب این سوال رفتم. جواب های خوبی هم دریافت کردم اما هیچ کدام از این جواب ها صورت مسئله اش دقیقا آن چیزی که من می خواستم نبود. هر کدام از این جواب ها گوشه ای از موضوع را پوشش می دادند. از جمله بهترین جواب ها توصیه های امام (ره) به جوانان بود و گنجینه صحیفه نور امام (ره)، بعد از آن احادیث و روایات پربار ما از جمله خطبه متقین امام علی علیه السلام و ... .

تا در نهایت نمی دانم به توصیه چه کسی بود که رسیدیم به کتب اخلاقی. ابتدا کمی گشت و گذار بین کتب اخلاقی کردیم تا در نهایت به نظرم باز هم به توصیه همان استادمان رفتیم سراغ چهل حدیث امام.

همان حدیث اول و دوم چهل حدیث امام (ره) و خطبه متقین امام علی علیه السلام کار خود را کردند! خواندن شان زلزله ای چند ریشتری در وجود انسان به وجود می آورد که متاسفانه در وجود بنده تلفاتی نداشت ...!

 

خطبه متقین امام علی علیه السلام را که حتما همه شما خواندید و می دانید برنامه عملی و موردی تقواست. اما آن هایی که حدیث اول چهل حدیث امام (ره) را خوانده اند می دانند خبری از برنامه عمل ریز و دقیق نیست. حدیث مربوط به جهاد اکبر و مبارزه با نفس هست. توضیح و تفصیل حدیث هم که از خود امام است بیشتر معرفتی هست. کمابیش به راه های مبارزه با نفس پرداخته شده ولی آن چه که در کلام امام (ره) وجود دارد که انسان را از سردرگمی درمی آورد بیشتر همین جنبه معرفتی و عرفانی هست. همین که انسان کمی نسبت به وجود و عوالم وجودی اش آگاهی پیدا می کند. مثل این که نقشه ای جلوی انسان گذاشته باشند از عوالم درونی و بیرونی اش و همه چیز را خیلی کلی و عام توضیح داده باشند. نهایتا شاهراه های اصلی را هم در نقشه نشان بدهند. آن حسی که بعد از خواندن حدیث به انسان دست می دهد، آن آرامش و اطمینانی که در وجود انسان می نشیند زاده ی همین معرفت و شناخت هست. همین که انسان حس می کند بالاخره جایی را پیدا کرده که می تواند جواب سوال ها و گره ها و سردرگمی های وجودی اش را پیدا کند. می دانید چه می گویم؟ همین که انسان بعد از مدت ها سردرگمی و آشفتگی بالاخره به نور و روشنایی می رسد. همین که قلب و فطرت انسان این صحبت ها را تصدیق می کند و می گوید من راضی شدم. همین که بعد از مدت ها احساس می کنی بالاخره می توانی گمشده ات را پیدا کنی. همین که بعد از مدت های طوفان های درونی ات آرام می شوند و می توانی افق را ببینی و همین که ابرها و تیرگی ها کنار می روند و می توانی کوه را از دره تا قله ببینی، همین کافیست که انسان به آرامش برسد.

 

یکی از دوستان وبلاگی نوشتند:

"این روز ها به مرگ خیلی ها فکر میکنم، اینکه چرا رفتن؟ جوان و در اوج؟ به مرگ خودم... اینکه با وجود اینکه چیزی ندارم و خیلی وقته که تمام شده ام، ولی چرا این مهلت رو خدا بهم داده؟ نمیخوام و نمیتونم دیگه ادامه بدم، چرا بهم فرصت میده؟ واسه اینکه بعدا بهم بگه بهت فرصت دادم و استفاده نکردی؟ خنده ام میگیره... تمام بد حالی ما تو این زمونه بخاطر اینه که نیست اونی که باید باشه، حال مون بده چون به اصل وصل نیستیم که اگه بودیم این بد حالی بی معنی بود. زندگی مون بی معنیه... حقیقتا برا چی داریم ادامه میدیم؟ به چه امیدی؟ خیلیامون سرمونو با انواع و اقسام چیزها گرم کردیم و حالیمون نیست فقط میگذرونیم روزها رو یکی با درس یکی با کار و هرکس به نحوی اما به چه امیدی؟ هرکس برا یه هدفی داره ادامه میده به زندگی اما یه لحظه به این فکر کنیم که آخرش که چی واقعا؟! جوابی پیدا نمیکنم برا این سوالات تنها چیزی که الان به ذهنم میرسه اینه که تمام بد حالی ما بخاطر اینه که وصل نیستیم به اصل"

۳
سر گشته | ۲۱ آذر ۹۳ ، ۱۸:۱۹
۲۵ آبان۲۱:۲۱

بدون شک زن (در تمام نقش ها به خصوص مادری و همسری) به دلیل قابلیت های روحی خدادادی عنصر اصلی و اساسی خانواده محسوب می شود.

 

بعد از این مقدمه طولانی بپردازیم به اصل موضوع یعنی همان بلای خانواده سوزی که به جان جامعه ما افتاده.

بلای خانواده سوز جامعه ما همین سبک زندگی غربی و فرهنگ غربی ست که عنان گسیخته و گاها با یاری و حمایت برخی مسئولین بی مسئولیت و روشنفکرمآب ها و شیفتگان غرب ترویج می شود. همین سریال ها و فیلم های ماهواره و اینترنتی و حتی داخلی، موسیقی و ... ، الگوهای ساختگی در انظار مردم، همین مد و لباس ها و مغازه ها و فروشگاه های هزار رنگ، همین بی بندوباری و رفاه طلبی و بی خیالی و ... است.

بلای خانواده سوز ما این هست که وقتی در کوچه و خیابان راه می رویم انواع و اقسام تلاش ها برای جلب توجه و نظر نامحرم را در ظاهر و حرکات و سکنات و گفتار و کردار زنان می بینیم. همین از کف پا تا سر و بلکه بالاتر از سر زن سرتاسر تبرج و جلوه سازی برای نامحرمان است. از لباس ها تنگ و رنگارنگ تا آرایش های آنچنانی، کفش و جوراب حتی! و ...

خلاصه که همه چیز به عکس شده و هر چیزی که مربوط به زنان باشد باید نهایت زیبایی و زرق و برق را برای جلب توجه داشته باشد. و دریغ از کسانی که چشم می بندند و اباحه گری می کنند. گاهی از یک جوراب تور یا یک کفش با جلوه و نما، یا یک لباس رنگی شروع می کنند اما همین قدم اول برای افتادن در گرداب کافی ست.

از این ظواهر که بگذریم می رسیم به این حضور پرشور صبح تا شب و بلکه کله سحر تا نصف شبی زنان در کوچه و خیابان ها! گاهی به بهانه خرید، گاهی یک گردش و رستوران و خوش گذرانی، گاهی کار، گاهی بودن در کنار دوستان، گاهی مسافرت های درون شهری و ... خلاصه هیچ بهانه ای هم که نباشد بهانه پوسیدن در خانه و آب و هواخوری همیشه هست!

و خدا می داند که این تبرج و خودنمایی چه ظلم و فسادی ایجاد می کند و چه انسان ها و خانواده هایی را نابود می کند. اولش از خودش شروع می شود که چشم بسته خود را کالای لذت طلبی نامحرمان و سودجویی سودجویان می کند. همان هایی که هر روز یک چیزی را در بین مردم مد می کنند تا پولی به جیب بزنند و ... .

 

بگذریم نمی دانم چه حکمتی ست که دختران و زنان به ظاهر محجبه هم گاها چشم بسته به دنبال این ها (البته نظریه ای هست که می گوید آن ها هم زمانی خوب بودند) می روند. همان که گفتم گاهی از یک رنگ و لعاب ساده شروع می شود، یا از یک کفش و لباس زیبا که جلب توجه کند یا یک قرار با دوستان در فلان پارک و ... .

خلاصه که با همان پک اول شروع می شود که یک وقتی چشم باز می کند که اگر بکند و می بیند در چنان غفلتی دست و پا می زند که توان برگشتن ندارد. یا همه چیز را از دست داده و یا معتاد این سبک زندگی شده و نمی تواند از آن دل بکند... . اگر یک روز به خوشگذرانی های غافلانه اش نپردازد افسرده می شود! اگر روزی برسد که با چند نفر نامحرم خوش و بش و بگو و بخندی نداشته باشد، آن روز صبح تا شب عصبانی و بد عنق می شود! اگر هفته ای بگذرد و در یک میهمانی آنچنانی شرکت نکند خمار می شود! اگر ماهی بگذرد و به یک مسافرت و خوش گذرانی درست و حسابی نرود احتمالا کارش به تب و لرز و داد و هوار می کشد و باید طبق روش های قدیمی دست و پای هوسش را با طناب ببندند! ...

 

مسلما در اطراف چنین زنی خانواده ای باقی نمی ماند. زنی که مدام خود را به نامحرمان عرضه کند و هر لحظه در پی پاسخ دادن به نیازهای نامحرمان و جلب توجه آن ها باشد دیگر توان و شور و نشاطی برای پاسخ گفتن به نیازهای اعضای خانواده خود را ندارد و بعد از آشفتگی روحی و عاطفی خود، خانواده خود را نیز آشفته و بیمار می کند.(تا جایی که خانواده و همسر و فرزندان خود را هم می فروشد!)

 

آن طرف قضیه هم احتمالا مردی هست که با هوسرانی ها و بی توجهی به خانواده خود زمینه را برای از هم پاشیدگی خانواده خود فراهم می کند.

نتایح این سبک زندگی می شود بی توجهی به خانواده و عقده ها و مشکلات روحی، روانی و عاطفی اعضای آن خانواده. بماند که زنان مربیان نسل های آینده خود هستند و با این روش تربیتی جامعه آینده خود را هم نابود می کنند.

ریشه اش هم قبل از این تبرج ها از کنار گذاشتن حیا و عفت و غرور زنانه در مقابل نامحرمان شروع می شود. از این که زن خود را برای جلب توجه (جلب نظر هم در نهایت برای جلب توجه است) نامحرم عرضه می کند. به هر شکلی که باشد، حتما و لابد با جلب نظر و نگاه نامحرم نیست. هر عملی که هدفش گم شود. گاهی یک تلفن، پیامک، نظر گذاشتن در وبلاگ ها، گاهی حتی برخی نوشته ها در همین وبلاگ ها و ... .

سر گشته | ۲۵ آبان ۹۳ ، ۲۱:۲۱
۰۹ اسفند۱۷:۲۲

بسم الله الرحمن الرحیم

 

چقدر در فیلم های غربی و هالیوودی، آن فیلم هایی که با هدف ترویج سبک زندگی غربی به دیگر کشورها صادر می شود، دیده اید که از خانواده و شیوه زندگی خانوادگی در غرب و به طور کلی سبک زندگی غربی انتقاد شود؟ چند درصد از این فیلم ها به نقد سبک زندگی غربی می پردازند؟ چند درصد به نقد فرهنگ اجتماعی غربی می پردازند؟ و چند درصد به تعریف و تمجید و مستقیم و غیر مستقیم از این سبک زندگی و فرهنگ می پردازند؟

حقیقت این است که فیلم های هالیوودی، فیلم هایی که با هدف ترویج سبک زندگی و فرهنگ اجتماعی غرب ساخته می شوند به صورت غیر واقعی، سراسر تعریف و تمجید و تبلیغ فرهنگ و سبک زندگی غربی هستند.

البته در همین غرب زیاد هستند فیلم هایی که با نگاه واقع بینانه و نقد منصفانه به سبک زندگی و فرهنگ غرب پرداخته اند. اما این فیلم ها آن فیلم هایی نیستند که در شبکه های ماهواره ای فارسی زبان پخش می شوند. این فیلم ها فیلم هایی نیستند که برای کشورها و فرهنگ های هدف پخش شوند...

 

اما در مقابل نگاهی به فیلم های داخلی بیندازیم، نگاهی به آن فیلم هایی بیندازیم که وارد جشنواره های بین المللی می شوند و در مقابل نگاه بین المللی قرار می گیرند.

ایرانی که پیرو سبک زندگی اسلامی و شیعی هست و مدعی هست که این سبک زندگی بهترین سبک زندگی هاست چرا مدام در فیلم ها و سریال های خود به نقاط منفی سبک زندگی، که اتفاقا آن نقاط منفی حاصل از دوری از سبک زندگی اسلامی هست، می پردازد؟ در حالی که متاسفانه در نگاهی کاملا غیر منصفانه این نقاط منفی به سبک زندگی ایرانی اسلامی منتسب می شود.

 

ممکن است عده ای بگویند باید در فیلم ها به نقاط منفی فرهنگ پرداخته شود و نمی شود فیلم ساز را محدود به تعریف و تمجید کرد. ممکن است عده ای مدعی شوند که ما کار فرهنگی می کنیم و با این نگاه نقاط منفی این فرهنگ را به مردم و به اهل فرهنگ گوشزد می کنیم و آن ها را نسبت به ایرادها و مشکلات هم آگاه می کنیم!

حال سوال این است که آیا شما فیلم ساز و نویسنده به فرهنگ اسلامی احاطه کافی دارید؟ آیا شما عالم دینی هستید؟ آیا اصلا شناختی هر چند کلی و نه دقیق از فرهنگ اسلامی دارید؟ یا این که به اسم فرهنگ و هنر دچار خودباختگی به فرهنگ غربی شده اید؟ یا این که حقیقتا از همان عوام مردم هم در شناخت فرهنگ اسلامی و فرهنگ غربی و شناخت حق و باطل مستضعف ترید؟

 

سوال دیگر این که چقدر به الگوسازی صحیح فرهنگی پرداخته اید که حالا نوبت به انتقاد رسیده باشد؟ چقدر فرهنگ ایرانی اسلامی را ترویج کرده اید، چقدر برای جوانان و جامعه ای که هدف فیلم های شما هستند الگو ساخته اید که راه درست را ببینند و بشناسند؟ چقدر راه را نشان داده اید که حالا می خواهید مردم را از بیراهه ها آگاه کنید؟

حقیقت این است که شما و فیلم های شما بیراهه های واهی و خیالی را به مردم نشان می دهند و فیلم های غربی راه های موهوم تر! شما نفی می کنید و غربی ها اثبات! شما الگوهای بد را معرفی می کنید و فیلم های غربی الگوهای خوب را به مردم می دهد!

سر گشته | ۰۹ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۲۲