بسم الله الرحمن الرحیم
چرا ناامیدی بزرگترین گناه هست؟ یا چرا تحقیر و بی حرمت کردن انسان این قدر گناه بزرگی شمرده شده؟
آیا تفاوتی بین خواست و اراده هست؟ چه تفاوتی بین این دو وجود داره؟
چرا اینقدر دوران شیرخوارگی و نوزادی و بعد کودکی تا هفت سالگی برای تربیت مهم هست؟ چرا عواطف و عقده های عاطفی انسان در این دوران اهمیت داره؟
این ها سوالاتی بود که امشب داشتم سعی می کردم به دلیل شون برسم ولی هنوز هم کمابیش برام مجهولند.
میل، کشش، طلب و ... چطور در انسان به وجود میاد؟
به عنوان مثال چطور یک بچه به توپ علاقه پیدا می کنه؟ خب قطعا به صورت مادرزاد که چنین علاقه ای وجود نداره پس اولین قدم برای ایجاد علاقه شناخت توپ هست. ولی توپ به خودی خود علقه و کششی نداره. یعنی اگر یک مجسمه از توپ که ثابت و بی حرکت هست رو به بچه بدیم قطعا به توپ علاقه مند نمیشه. پس صفات توپ هست که باعث تمایل و علاقه میشه.
خدا آدم رو آفرید و علم الآدم اسماء کلها. اسم وصفی هست بر یک صفت و منظور از اسماء اوصاف وجود باریتعالی هست. خدایی که جز با اوصاف شناخته نمی شود.
در کنار این شناخت فطرة الله التی فطر الناس علیها هم هست. خدا میل و عشق خودش رو در وجود انسان قرار داد. همونطور که میل به بازی رو در بچه قرار داد.
خواست، تمایل یا طلب در واقع میل درونی انسان هست.
بشر آفریده نشد مگر برای بندگی و بندگی ممکن نیست جز با خلوص.
خلوص یعنی حرکت انسان فقط در راستای یک خواست و یک میل باشه و امیال و خواسته های دیگه نقشی نداشته باشند. در واقع امیالی جز میل و عشق به خدا در عمل نقشی نداشته باشند. انسان تماما ذوب در یک هدف و یک خواست باشه. این امر چطور ممکنه؟
از همین جملات مشخصه که خلوص ممکن نیست مگر این که میل و کشش به یک خواسته به قدری قوی و پررنگ باشه که امیال دیگه بی ارزش بشن. این ممکن نیست جز با عظمت هدف و اشتیاق وصال. یعنی یک عشق درونی و یک معشوق متعالی و کامل.
خواست و اراده چه تفاوتی دارند؟
خواست، طلب میل و ... در واقع قدم اول هست و جنبه ی درونی دارند. تشنگی یک طلب و خواست هست حالا اگر برای رسیدن به این خواست انسان با اختیاز انتخابی انجام بده و مسیری برای وصال انتخاب کنه این میشه اراده. اگر انسان تشنه وسط بیابان بود و تصمیم گرفت برای پیدا کردن آب به آبادی بره این میشه اراده. اگر به تحقق مسیر توجه کنه میشه قصد و حرکت یعنی بلند بشه و بره به سمت آبادی و اگر این حرکت استمرار و پایداری داشت تا رسیدن به هدف و آبادی این میشه عزم.
امید احساس امکان وصولی هست که در حین حرکت به دست میاد. هر قدر حرکت بیشتر باشه و اسباب وصال فراهم تر امید بیشتر هست و بالعکس. اما نبود مراتب قبلی حرکت یعنی اراده و خواست امید رو از بین می بره.
اگر اراده تضعیف شد و نتوانستن به شخص تلقین شد در واقع استعداد و صفات شخص انکار شد شخص ناامید میشه ولی ناامیدی ای که از تحقیر وجود شخص حاصل میشه.
اگر خواست و طلب و اشتیاق انسان از بین رفت یعنی مطلوب بیرونی انکار شد و هدف از بین رفت هم در واقع انسان ناامید میشه ولی این ناامیدی از تحقیر مطلوب و معشوق حاصل میشه. و این ناامیدی ای هست که به کلی اشتیاق و هدف و بندگی رو از بین میبره و همون ناامیدی ای هست که بزرگترین گناه شمرده شده.
*باز هم تاکید می کنم این ها فقط برداشت ها و تفکرات شخصی هستند و خوشحال میشم اگر کسی این ها رو اصلاح کنه.
*به هم ریختگی مطلب رو هم به بزرگی خودتون ببخشید این مطلب خیلی وقت پیش صرفا برای پیاده شدن افکارم نوشته شده و الان بدون بازنگری و اصلاح خاصی داره منتشر میشه چون فکر کردم دیگه حوصله گذشته رو برای تکمیلش ندارم. خودتون ارتباط بین قسمت های مختلفش رو پیدا می کنید ان شاءالله.
*انتشار به تاریخ 1397/12/28