عطر یار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

عطر یار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

به بوی زلف تو دم می زنم در این شب تار
وگرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
۲۴ اسفند۰۵:۱۳

اکنون که کنار بستر همسر رنجور و آزرده اش به سر می برد می نگرد که پیشگویی رسول خدا نزدیک است واقع شود و فاطمه به همین زودی در سرای دیگر به ملاقات پدر عزیز می رسد. این فاطمه رنجور است که نمی تواند پهلوی خود را به سوی دیگر گرداند، روی به سوی علی کرد، و تبسم آهسته ای بر لب های رنگ پریده اش نمایان بود. چون علی خود را کنار بسترش رساند، دست های لاغر خود را با زحمت بلند کرده و به شانه اش رساند و آهسته گفت:

«صدق رسول الله»

علی مقصود او را دانست ولی چیزی نگفت، مبادا درد درونش همراه سخنش آشکار شود ... همین که فاطمه تذکر داد، داستان چند ماه گذشته به یادش آمد.

علی چشم گریانش را از بستر فاطمه برنمی گرداند، حسن و حسین ساکت و حیرت زده در دو طرفش ایستاده اند و برای مراعات حال مادر اشک در چشم هاشان خشک شده. این زینب خردسال است که هنوز از مهر مادری سیراب نشده است زیرا روزگار چندان مهلتش نداد و به خردسالیش ترحم نکرد، قلب حساسش مصائب آینده را پیش بینی می کند، خیره به روی مادر می نگرد و خود را به بستر مادر می رساند، دیگر نمی تواند از گریه خودداری کند و مانند همیشه که در هر پیشامدی به مادر پناهنده می شد، خود را روی سینه فاطمه می اندازد و روی خود را می پوشاند و ناله سر می دهد ...

چهره فاطمه را ابر رقیقی از اندوه و نگرانی نسبت بدین اطفال خردسال پوشانده ولی غصه و درد را در سینه ی خود پنهان می داشت و خود را به صبر وامی داشت. چشم می گرداند حسین را در یک سمت و حسن را در سمت دیگر می دید که دست او را گرفته، گاه می بوسند، گاه بر سر و روی خود می کشند ... پدر با ملاطفت اطفال را از کنار مادر دور ساخت. چون حجره خلوت شد فاطمه به خود آمد و آهسته دنبال سخن خود را گرفت:

آیا درخواست مرا انجام دادی؟

علی به سختی خود را برای جواب آماده کرد:

آری.

اکنون آنچه از تو بخواهم انجام می دهی؟

آری.

پس تو را به خدا سوگند می دهم که این دو بر جنازه ی من نماز نگذارند ... و بالای قبر من نایستند ...

علی رو به سوی دیگر گرداند تا فاطمه قطرات اشک چشمش را نبیند. این اندوه و دردی بود آمیخته با مهر و محبت که به صورت اشک از چشم علی جاری می شد ...

فاطمه وصیت می کند که آن دو تن بالای جنازه اش حاضر نشوند و بر او نماز نگزارند گر چه در آن وقت پیکری بی روح است، و همسرش را به اجرای این وصیت متعهد می کند. اندکی حال این بیمار رنجور رو به بهبودی رفت. اکنون دیگر احساس رنج و درد بیماری نمی کند، گویا زندگی نوینی به قلبش پیوسته است و بر آن چیره شده گرچه در باطن می کوشید تا خود را چنین نماید ... علی قدری از پیشاورد تقدیر آسوده خاطر شد. با آنکه در همان روز مصیبت روی آورد، از خانه بیرون رفت و پرستاری فاطمه را به سلمی همسر ابی رافع مولای رسول خدا واگذار کرد. این بانوی مهربان چون می دید دختر پیمبر رو به بهبود است آرام و خوشحال بود، در همین حال صدای ضعیف فاطمه به گوشش رسید که می گوید:

مادر جان!

بله حبیبه ی رسول خدا ص.

آبی جهت شستشو برایم آماده ساز.

سلمی برخواست و در خواست او را انجام داد، همین که مانند زمان تندرستی شستشو کرد دوباره صدا زد:

جامه های پاکیزه مرا بیاور.

سلمی این دستور را هم انجام داد. فاطمه گفت:

اکنون بستر مرا در وسط خانه بگستر.

شنیدن این جمله مانند کاردی بود که بر جگر سلمی نشست. شتابان جلو رفت و در حالی که اشک می ریخت بازوهای خود را زیر بازوهای فاطمه گذارده، همی می گفت:

ای پدر و مادرم قربان تو باد، ای حبیبه ی رسول خدا! ...

فاطمه تبسمی کرد و با آرامی همان سخنی که آرامی و خوشی را بر هم می زد تکرار کرد:

آری بستر مرا در وسط خانه بگستران.

سلمی که خون دلش از دیده اش می ریخت، این دستور را هم انجام می داد. چون فاطمه در بستر آرمید، پاهای خود را به سوی قبله کشاند، آنگاه به سوی این بانو روی آورد و گفت:

مادر جان! در این ساعت روح از بدنم مفارقت می کند. شستشو کرده ام، دیگر کسی بازوی مرا برهنه نسازد ... 1

 

دیگر سلمی نمی فهمید که زمان چگونه می گذرد. چشمش بدین منظره دوخته شده، دستش از کار بازمانده بود. از این دو عضو کاری ساخته نبود. نه چشم می توانست از گریه جلوگیری کند، نه دست می توانست از مصیبت ... فاطمه از دنیا چشم پوشید و آن خوابش آخرین خواب در آخرین بستر دنیا بود که او را مانند شکوفه دربرگرفت ... شکوفه ای سبز و درخشان.

 

 

 

حبیبه ی رسول خدا این چنین از زمین رحت بربست ... در تشییع جنازه تا کنار قبرش چند تنی از مردان بودند. به سوی پروردگارش با دلی شکسته رهسپار شد ...

در ناحیه ای از بقیع زیر ستارگان، بالای قبرش همسر ماتمزده ی خسته دلش ایستاده با رسول خدا آهسته سخن می گفت و برای زهرای بتول باسوز جگر ناله می کرد و کلماتی با آه از زبانش جاری بود:

" سلام بر تو ای رسول خدا. از جانب خود و دخترت که اکنون به سوی تو روی آورده در جوار تو آرمیده و با شتاب به تو ملحق شده است ... ای رسول خدا مفارقت دختر گزیده ات صبرم را کاسته، نیروی تحمل مرا ناتوان ساخته است ... تنها چیزی که این مصیبت را تخفیف می دهد همان مصیبت بس دشوار و ماتم کمرشکن تو است. با دست خود پیکر عزیزت را میان لحد و روی خاک نهادم و روی سینه و گلوگاهم روح شریفت مفارقت کرد. انا لله و انا الیه راجعون. اکنون امانت باز پس داده و ودیعه باز پس گرفته شد، ولی نه اندوهم پایان پذیرد و نه در تاریکی شب خوابم رباید تا خدا آن سرایی را برایم برگزیند که تو در آن جای داری. به زودی دخترت به تو خبر می دهد که چگونه امت برای از میان بردن حقش همدست شدند. به خوبی از او بپرس و خبر از حال گیر با آن که از عهدت چندان نگذشته و یادت از میان نرفته است. سلام بر شما، سلام وداع کننده، نه سلام کسی که دل بر کنده یا از توقف خسته شده است. پس اگر بازگردم از ملالت و خستگی نیست و اگر اقامت گزینم، نه از بدگمانی به وعده ی خدا به صابران باشد ... "

 


1. در پاورقی کتاب آمده: یعنی چه؟! از این وصیت چه می فهمیم؟!

+ متن، خلاصه ای بود از روایت جناب عبد الفتاح عبد المقصود، عالم و نویسنده اهل تسنن کتاب "علی ابن ابی طالب علیه السلام"، از شهادت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها.

+ ایام رو تسلیت میگم. واقعا غم و مصیبت بزرگی هست.. ای کاش اونطور که باید معرفت می داشتم و می فهمیدم در این روز و شب ها چه بر سر ما مسلمانان و بلکه بشریت اومده..

التماس دعا

 

+ دانلود صوت دکلمه

سر گشته | ۲۴ اسفند ۹۲ ، ۰۵:۱۳

نظرات  (۲۲)

ممنونم.+فکر کردم نویسنده شماره یک هست.تشکر و التماس دعا
پاسخ:
شماره یک پانوشت کتاب بود
خواهش می کنم
محتاجیم به دعا
سلام
قبول باشه...
نوشته از کی بود؟
دکلمه آقای مدرس هست؟!
پاسخ:
سلام
قبول حق ان شاءالله از شما هم قبول باشه
آخر مطلب تو پانوشت ها هست اسم نویسنده ش
ولی دکلمه رو نمی دونم
سلام مومن

شما دعوتین به محفلی از رندان ....
منتظرتون هستیم

این بار با مطالبی با عنوان :

آنان که ماندن مجنون نبودن ...
دنیا خودت را آماده کن ....
دعایی مهمتر از تعجیل ظهور امام عصر ...
توصیه حاج آقا دولابی برای ماه مبارک رمضان

http://nishtar.ir/

التماس دعای شهادت و شفاعت بی بی
۱۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۵۹ کــربــ بلایی محـــــبــــــــ
سلامـ خداقوتــ
آیـت الــلّـه جــوادی آمـــلــی در درس اخلاق فرمودند :
رغائب به معنای آرزو نیست ...
بلکه به معنای گـرایـش و مـیـل و مـجـذوب شـدن است،
که مؤمنین به جنات تجری یا به حضرت حق ترغیب دارند....
چرا مفهوم بلند رغـائـب را به آرزوها تحریف کرده
و-طول آرزو- را در چنین فرصتی تبلیغ میکنند؟؟
آفتی که پیامبر از آن بر ما میترسیدند...
شب رغـبـتهـا است.
ازخدا بخواهید رغبتهای یکسال شما رو هـدایـت و اصـلاح کنه.
رغبت به دنیا رو بگیره.
فاستبقوالخیرات بشیم که بالاترین خیرات
زمینه سازی ظهور مولاست که باید به سمتش سبقت بگیریم.
"بروزمـ"
التماس دعا
یازهراکربــ بلا ان شاءالله
سلام
خدا قوت
فاطمه..کوثرانه ی کرب وبلاست
به روزیم با صوت مادرانه ی خدا
به پریشانیات ماهم سر بزنید
Www.parishaniat.blog.ir
۲۸ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۴۳ مح‌مّد صادقے
سلام 
خبری ازتون نیست!
شما در خصوص نحوه اشتراک گذاری هر پست در شبکه های اجتماعی چیزی میدونی؟
ممنون

با عرض سلام به روزم با حرف دل

امیدوارم با هم فکری و راهنمایی شما

به مطلب جامعی برسیم

یاعلی
سلام علیکم
ایام رو تسلیت میگم...
ان شاالله که روزی امسالتون نگاه بانو به لحظه لحظه هاتون باشه..

لینک زیر مستند شهید رحیمی هست.
http://lasar.vcp.ir/

برای امسال ما همین یک تصمیم ساده بزرگ بس خواهد بود !

به هرچه می نویسیم و می گوییم عمل کنیم !

همین...

سلام 
حاجی ج (خودت میشناسیشون) گفتن در قران یکی از تعابیری که برای حضرت زهرا (س) به کار بردن دریا ست برو دنبالش خیلی جالبه..
مصاحبه ی من با ایشون به جلسه ی سوم کشیده شد..ان شاالله 12 فروردین
آخه یه سری اتفاقات عجیبی رخ داده که ...باید حضوری بگم...الله اکبر
سلام
سال نو مبارک و ایام تسلیت
مشهد خیلی یادتون بودم
۰۴ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۵۷ فاطمه مرید زهرا(س)
سلام
متن عالی بود.
اسعد الله ایامکم.
نوروزتان فاطمی
یا زهرا
سلام بر عطر
90 و ث در سایه سار حضرت مادر باشید
از ذوالفقار و نام علی کینه داشتند
یکجا حساب کینه شهر با تو صاف شد!!!
۰۱ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۱۷ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
سلام


بهارتون مبارک

:)

سلام
با "زیارت سه بعدی بقیع" بروزیم.
تشریف بیارید
یاعلی

دکلمه
جالب
متن طولانی
کامنت
تلگرافی :)
پاسخ:
:)
سلام علیکم

عالی بود...بسیار زیبا.

السلام علیک یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)


جای آتش، شمع گر سوسو بگیرد بهتر است

شمع اصلا آتش از یک سو بگیرد بهتر است

باعث زحمت شود اصلا اگر شانه زدن

گاه روی صورتی را مو بگیرد بهتر است

اینکه می‌خواهد بگوید بهترم این خوب نیست

اتفاقا دست بر زانو بگیرد بهتر است

بی‌تعادل در میان خانه جارو می‌زند

کشتی بی‌بادبان پهلو بگیرد بهتر است

گرچه می‌ارزد به شادی علی این اتفاق

فضه از دستش ولی جارو بگیرد بهتر است

از علی رو  را بپوشاند ولی پیش حسن

اتفاقا دست بر بازو بگیرد بهتر است


پاسخ:
علیکم السلام

تشکر.. شعرتون دل آدم رو دگرگون می کنه.

السلام علیک یا ایتها الصدیقة الشهیدة...
روایت اول :
 پا به پای سلمان راه میرفت . از شکر و شادی در خودش نمیگنجید . مهار ناقه اش در دست سلمان بود ...از امشب فاطمه بانوی خانه ی او میشد و بهترین یاورش در مسیر اظاعت از خدا ...
روایت دوم :
پا به پای سلمان راه میرفت ...رمقی برای زانوهایش نمانده بود ...همینچ ند لحظه پیش ...فاطمه اش را ... همه هستی اش را ... به خاک ،نه به آسمان سپرده بود ...

آجرک الله ... 

پاسخ:
سلام علیکم
یا ابا الحسن..
تشکر بسیار عالی بود.
آجرک الله

سلام دوست گرامی

یکی از مسائلی که درباره عید نوروز مطرح است این است که آیا این روز مقارن با عید غدیر قمری است یا خیر؟ برای حل این مسئله، مطلب کوتاه زیر را مطالعه کنید و بعد خودتان نتیجه مقاله را به صورت آنلاین با مبدل تاریخ محاسبه نمایید.

پاسخ:
سلام علیکم
ممنون
۲۵ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۵۰ پلڪــــ شیشـہ اے
سلام علیکم

تسلیت ایّام فاطمیه
متن تان جگرمان را پاره پاره کرد ...
عالی بود ...
زیارت حضرت شان با معرفت نصیب تان
دست ایشان همراه همیشه زندگی تان

خداقوت
یاعلی(صلوات برای فرج)
پاسخ:
و علیکم السلام

تشکر. بر شما هم تسلیت
داشتم فکر می کردم تسلیت از تسلی میاد.. ان شاءالله این عرض تسلیت ها تسلایی برای فلب صاحب عزا باشه..

تشکر.. ان شاءالله نصیب شما و نصیب تمام آرزومندان زیارت شون
ممنون از دعای خیرتون.. ان شاءالله لایق استجابتش باشیم..

خداقوت همت بلند شما
۲۴ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۰۵ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
نوشته ی فوق العاده ای رو انتخاب کردید...
عالی بود...

کاش واقعا کاش درکمون از این قضیه بالا میرفت...معرفت پیدا میکریدم....

++
التماس دعا
پاسخ:
سلام علیکم

اگر معرفت می بود احوال این روزهای ما لااقل نسبتی با احوال حسنین علیهما السلام، زینب سلام الله علیها و صاحب الزمان عج می داشت. گاهی که بیشتر دقیق میشم می بینم واقعا اونطور که باید نشونی از احوال این عزیزان رو ندارم که بخوام خودم رو بهشون نسبت بدم و اسم شیعه رو خودم بذارم..
محتاج دعا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">