عطر یار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

عطر یار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

به بوی زلف تو دم می زنم در این شب تار
وگرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
۱۰ شهریور۰۱:۱۶

بیا، که بی‌رخ زیبات دل به جان آمد

بیا، که بی‌تو همه سود من زیان آمد

بیا، که بهر تو جان از جهان کرانه گرفت

بیا، که بی‌تو دلم جمله در میان آمد

بیا، که خانهٔ دل گرچه تنگ و تاریک است

دمی برای دل ما درون توان آمد

بیا، که غیر تو در چشم من نیامد هیچ

جز آب دیده که بر چشم من روان آمد

نگر هر آنچه که بر هیچکس نیامده بود

برین شکسته دلم از غم تو آن آمد

دل شکسته‌ام آن لحظه دل ز جان برداشت

که رسم جور و جفای تو در جهان آمد

ز جور یار چه نالم؟ که طالع دل من

چنان که بخت عراقی است همچنان آمد

+ گذاشتن این عکس صرفا یک وسوسه بود سعی نکنید بخونیدش!

سر گشته | ۱۰ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۱۶