پاسخ:
سلام علیکم
اختیار دارید بنده جسارت نمی کنم به شما تندی کنم. شما بزرگ بنده هستید. بنده صحبت های قبلی رو نقل و قول می کنم هر جا اشتباه برداشت کردم شما اصلاح کنید.
اول فرمودید "علی رغم نگاه بی طرفانه و با روح اسلامی که در نوشته ها دیده می شه، اما احساس می کنم یک جایی از نوشته ها و طرز فکر شما می لنگه." اما نفرمودید کجا می لنگه و اشکال از کجاست.
بعد بر اساس این فرض که یک اشکالی یک جایی وجود داره رفتید سراغ علت یابی احتمالی "در بعضی نوشته های پیشین، به یک سری گرفتاری های درونی هم اشاره کرده بودید. شاید آن گرفتاری های درونی شما هم از همین جای لنگ زدنتون باشه که نمی دونم کجاست. فقط احساس می کنم یک جایی یک گره کور نامرئی وجود داره." یعنی چی؟ یعنی فرض می کنیم اشکال هست پس میریم سراغ علت یابی.
بعد فرمودید "چیزی که از خوندن این مطلب و نظرات و لینک بحث ها در وبلاگ های دیگه متوجه شدم این بود که دغدغه ی مهمی از وبلاگ و بحث ها و احتمالن فکر شما در ازدواج موقت خلاصه می شه." بنده اینطور برداشت می کنم که ضمن صحبت تون یک پیش فرض دارید و یک احتمال. پیش فرض اینه که "دغدغه ی مهمی از وبلاگ و بحث ها در ازدواج موقت خلاصه می شه." و احتمال اینه که "دغدغه ی مهمی از فکر شما احتمالن در ازدواج موقت خلاصه می شه."
بدون این که تا همینجا در مورد مقدمه مطمئن بشید و احتمال تون تبدیل به یقین بشه در ادامه پرسیدید "بیش از سؤال و جواب ها، چیزی که ذهنم رو مشغول کرده اینه که چرا؟". «چرا» پرسیدن در مورد چیزی که درست و غلط بودنش رو نمی دونید چه معنایی داره؟ یعنی فرض می کنیم احتمالات و پیش فرض بالا درسته حالا بیاید در مورد چراییش صحبت کنیم. درسته؟ در ادامه هم پرسیدید "این سؤال که پرسیدم ممکنه به حاشیه ی نظر قبلیم درباره ی گیر مرتبط باشه؟". برداشت خودتون چیه از این سوال؟ سوالی که تو عبارت بهش اشاره می کنید خودش یک فرض داره یعنی دوباره احتمال قبل از سوال رو تبدیل به فرض صحیح کردید بعلاوه احتمالی که در نظر قبلی تون در حاشیه بیان کردید رو هم تبدیل به فرض صحیح کردید.
بنده بهتون پاسخ دادم که "نه مدت زیادی هست که این مسئله برای شخص بنده حل شده هست و دغدغه ی شخصی در این مورد ندارم." صراحتا عرض کردم که احتمال و پیش فرض شما اشتباه هست.
بر خلاف تصریح بنده در مورد اشتباه بودن پیش فرض و احتمال تون شما هم چنان سوالی می پرسید که در فرضش صحت صحبت های قبلی تون هست. می فرمایید "سؤال اینه که چرا این موضوع مسئله و دغدغه شده (بود)؟". :)) خب خودتون جای بنده، من چی باید بگم؟ جا نداره سرم رو به دیوار بکوبم؟ از این هم بگذریم.
در حاشیه ی همین نظر ادامه دادید که "همون گیری که موجب شده علیرغم ورود به وادی منطق، از فطرت خودمون و مخاطب دور بشیم رو شناختین؟" چی شد؟ اشکالی که احساس می کردید وجود داره و گیری که علت این اشکال بوده تبدیل به فرض شدند.
"اگر شناختین، رفعش براتون دغدغه شده که مثل موضوع ازدواج موقت و دائم، شب و روز و در لینک های مختلف به دنبال پاسخش باشین؟" این عبارت چند تا فرض داره؟
بزرگوار اگر پیش فرض ندارید منطقی این هست که قدم به قدم پیش برید. یعنی چی؟ یعنی شما احساس می کنید یک گیری و اشکالی در صحبت های بنده وجود داره که به دل نمیشینه. خب اول گیر و اشکال رو پیدا کنید که چیه و کجاست؟ حالا پیدا کردید بنده هم پاسخی ندارم به این اشکال و گیر احتمالی و قبول می کنم. خیلی خوب حالا بریم سراغ علتش. یا اصلا قبلش بپرسیم که بنده تمایلی دارم شما در مورد مسائل شخصی بنده بهم کمک کنید؟ بعدش بگیم علتش چی می تونه باشه؟ لزوما علت درونی داره؟ هر کس گیر و اشکالی در کارش هست حتما این گیر و اشکال از یک اشکال بزرگتر نشأت میگیره یا ممکنه فقط غفلتا دچار اشتباه شده باشه؟ و هزاران اما و اگر دیگه. منطق حکم می کنه وقتی بنده اینجا حاضر هستم و مخاطب شما بنده هستم اینطوری پیش برید نه این که هر صحبتی که می کنید رو تبدیل به فرض صحبت بعدی کنید.
چقدر واقعا مطالب بنده رو خوندید؟ بعد چقدر بین هر نظر و مطلب فاصله ی زمانی هست؟ بعد بفرمایید که هر کس در مورد موضوعی چیزی میگه یعنی لزوما دغدغه ی شخصی داره در مورد اون موضوع؟ نمیشه مثلا دغدغه و علت نوشتن چیزی غیر از دغدغه ی شخصی باشه؟ یا نمی تونه بازخورد و پاسخ مطالب دیگران باشه؟ اینجا هم تا دلتون بخواد اما و اگر هست.
بنده چقدر شما رو می شناسم؟ خودتون رو جای بنده قرار بدید شما با کسی که هیچ شناختی ازش ندارید می شینید در مورد مسائل شخصی تون بحث می کنید؟ یا اجازه میدید طرف مقابل بیاد و شروع کنه به اشکال یابی شما؟ شما هم هیچ مشارکتی تو بحث نکنید و ایشون همینطور ادامه بده به فرضیه سازی و سوال و ... . حالا این فرضیه سازی ها غلط هم باشه چی میشه؟
بنده هیچ مشکلی با شخص شما ندارم بزرگوار و خیلی هم ممنونم که لطف کردید و وقت گذاشتید. شما جای خواهر یا برادر احتمالا بزرگتر بنده همین که هم سنخ حقیر هستید اگرچه چندین درجه بالاتر از حقیر همین کافیه که محبت شما در دل بنده باشه. اینها تعارف هم نیست.
اما بحث و منطق و استدلال با کسی که هیچ شناختی ندارم ازش باید به چه شکل باشه؟ بنده حتی نمی دونم خانم هستید یا آقا که بدونم میشه بعضی کلمات رو در مکالمه بکار ببرم یا نه. میشه دوستانه تر و صمیمانه تر صحبت کنم یا نه. خب بفرمایید اشکال صحبت بنده کجاست و چطور باید اصلاح کنم؟
سلام علیکم
عیال ما در ابتدای زندگی بر اثر سرطان فوت کرد و هشت سالی هست بی زن و اولادیم. خانه هم که بحمدالله و المنه فعلن در زیرزمینه و شیشه ای برای فلانی نداره که بشکنه و ما متعرضش بشیم. اما تصور تمثیل شما از بازی بچه ها و شکستن شیشه حال و هوای ما رو عوض کرد.
این از ما؛ شما هم که عمد دارید در پاسخ ندادن به ما و طفره رفتن. مجموع نظرات در این جا و سایر جاها نشان می دهد که در این کار کم تبحر هم نیستید. ما که اهمیتی نداریم و کاره ای نیستیم، ان شاءالله که به خود پاسخ بدید و گریز نکنید. ما فقط سعی کردیم چراغی روشن کنیم. ای کاش از ما بگذرید و به خود برسید و چراغی اگر روشن شده، ببینید.
این طرف که این طور شد و مسیر خود رفتید. اون طرف هم که هنوز متوجه عرایض ما نشدید گویا. حقیر در اون طرف می تونم چون "پاسخ" و "رفع" رو جدا کردید، مطابق خوانش و برداشت شما جدا کنم و جواب بدم که اگه نتیجه ی "پاسخ" به نیاز، "رفع" نیاز نباشه، ابتر یا اشتباه و غیرحکیمانه ست؛ و کسی که پاسخ اشتباه به نیازش بده، قطعن متهمه. و باز هم مبسوط بحث کنم که "رفع" نیاز جنسی "منحصر" در خروج منی و هم آغوشی نیست، "رفع" نیاز به خوراک "منحصر" در غذا نیست و غیره؛ و باز تکرار کنم کافی است تا پیش فرض مادی گرایانه ی محض در "نیاز" و "رفع نیاز" و "پاسخ به نیاز" و "هر لغتی که شما دوست داریدِ نیاز" کنار گذاشته بشه تا ادراک موضوع سهل و راحت بشه. در نهایت بحث هم شما بپذیرید/نپذیرید؛ ادامه پیدا کنه/نکنه.
اما از نظر حقیر، موضوع مهم تری هست که امید دارم عنایت بیشتری بشه. قصد حقیر هم از نظر دادن همین موضوع مهم تر بود، نه مسئله ی نیاز و ازدواج موقت و تک بیت و غیره. همان طور که دیشب عرض کردم، پیشنهاد می کنم از محتوای مباحثه ی آن جا و این جا بیرون آییم و در سیر 24 ساعته و آن چه بر ما و شما گذشت و ملکات پیدا و پنهان خود بیشتر تعمق و تأمل کنید و کنیم. مسائل مربوط به نیاز و ازدواج موقت و غیره، حل شدنی هستن؛ لاکن گیر و گرفتاری های نفس ما همواره باقی می مانه که سرنوشت ساز تره. بنده هم در گیرهای پنهان و پیدای خود از مصاحبت با حضرت شما تعمق کرده ام و خواهم کرد. ان شاءالله خدا گره های پیدا و پنهان رو بر نفس ما و شما عیان کنه و توفیق ارتفاع بده. امید به این که طوری گرفتار این گرفتاری های بنیادین و نفسانیات بشیم که فرصتی برای پرداختن به ازدواج موقت و نیاز جنسی و غیرجنسی و خوراک و پوشاک و هر چه غیر اوست نداشته باشیم. و هیچ کس جز خود و اهل نظر این گرفتاری ها رو ادراک نمی کنیم و دیگری نمی تونه برای ما واضح کنه. آن چه مسلمه؛ گیرهای عظیمی هست؛ بلکه اعظم. هم در حقیر، هم احتمالن در شما که پرداختن به او اوجب از پرداختن به مباحثی است که به آن مشغول شده ایم.
حقی اگر ضایع شد عفو کنید. گرچه اون چه به دست شما دادیم و از دست شما گرفتیم، اگر بزرگ تر از این حق نباشد، کوچک تر نیست. امید که بفهمیم و بهره ببرید و ببریم.
از این به بعد و مثل این چند ماه، بیشتر به سکوت و تماشایتان می نشینیم.
مأجور و محفوظ ان شاءالله