راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که میکشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست
+ یا عدتی فی شدتی یا صاحبی فی وحدتی یا غیاثی فی کربتی ...
برای یک بنده خدایی دلم تنگ شده... آخه بامرام هر چند وقت یک بار که می تونی بیای یه سلام احوال پرسی بکنی!
+ فضولی می کنم در انتظار مهر تابانش
گرفتم پرده بردارد، کجا تاب است شبنم را
درد ما هم همینه
درد بی دردی بد دردیه!