عطر یار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

عطر یار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

به بوی زلف تو دم می زنم در این شب تار
وگرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فطرت» ثبت شده است

۲۱ آذر۱۸:۱۹

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پیشینه این موضوع برمی گردد به دوران پیش دانشگاهی و بعد از آن؛ زمانی که در جلسات مطالعاتی استاد گرانقدری شرکت می کردیم. مباحث کتب شهید مطهری و شهید آوینی مطرح می شد. به خصوص کتاب مبانی توسعه و تمدن غرب شهید آوینی همراه با توضیح و تفسیر شیرین استاد آن چنان در افکار و ذهن ما رسوخ کرد و آن چنان ما را دغدغه مند تغییر و تحولات درونی و بیرونی کرد که نتیجه اش شد رفتن به دنبال سوالات ریشه ای از سبک زندگی که انسان را به تمام این اهداف و تحولات و مقاصد برساند. دغدغه هایش از جنس رسیدن به سبک زندگی الگوهای بزرگ اسلامی مان بود. سوال هم این که ما چه کنیم (به صورت دقیق و موردی) تا بتوانیم به سبک زندگی تمام عیار اسلامی و تمام دغدغه های حقیقت طلبانه برسیم. ساده تر بگویم چه کنیم که فکر و عمل و رفتار و تمام حالات و سکنات مان بشود همچون علی علیه السلام. چه کنیم هم که می گفتم پشتش توضیحش می شد یک برنامه عملی که از همین امروز من نوعی به آن عمل کنم. آن هم برنامه ای در تمام جنبه های مختلف زندگی و وجود انسان..

همان زمان زیاد به دنبال جواب این سوال رفتم. جواب های خوبی هم دریافت کردم اما هیچ کدام از این جواب ها صورت مسئله اش دقیقا آن چیزی که من می خواستم نبود. هر کدام از این جواب ها گوشه ای از موضوع را پوشش می دادند. از جمله بهترین جواب ها توصیه های امام (ره) به جوانان بود و گنجینه صحیفه نور امام (ره)، بعد از آن احادیث و روایات پربار ما از جمله خطبه متقین امام علی علیه السلام و ... .

تا در نهایت نمی دانم به توصیه چه کسی بود که رسیدیم به کتب اخلاقی. ابتدا کمی گشت و گذار بین کتب اخلاقی کردیم تا در نهایت به نظرم باز هم به توصیه همان استادمان رفتیم سراغ چهل حدیث امام.

همان حدیث اول و دوم چهل حدیث امام (ره) و خطبه متقین امام علی علیه السلام کار خود را کردند! خواندن شان زلزله ای چند ریشتری در وجود انسان به وجود می آورد که متاسفانه در وجود بنده تلفاتی نداشت ...!

 

خطبه متقین امام علی علیه السلام را که حتما همه شما خواندید و می دانید برنامه عملی و موردی تقواست. اما آن هایی که حدیث اول چهل حدیث امام (ره) را خوانده اند می دانند خبری از برنامه عمل ریز و دقیق نیست. حدیث مربوط به جهاد اکبر و مبارزه با نفس هست. توضیح و تفصیل حدیث هم که از خود امام است بیشتر معرفتی هست. کمابیش به راه های مبارزه با نفس پرداخته شده ولی آن چه که در کلام امام (ره) وجود دارد که انسان را از سردرگمی درمی آورد بیشتر همین جنبه معرفتی و عرفانی هست. همین که انسان کمی نسبت به وجود و عوالم وجودی اش آگاهی پیدا می کند. مثل این که نقشه ای جلوی انسان گذاشته باشند از عوالم درونی و بیرونی اش و همه چیز را خیلی کلی و عام توضیح داده باشند. نهایتا شاهراه های اصلی را هم در نقشه نشان بدهند. آن حسی که بعد از خواندن حدیث به انسان دست می دهد، آن آرامش و اطمینانی که در وجود انسان می نشیند زاده ی همین معرفت و شناخت هست. همین که انسان حس می کند بالاخره جایی را پیدا کرده که می تواند جواب سوال ها و گره ها و سردرگمی های وجودی اش را پیدا کند. می دانید چه می گویم؟ همین که انسان بعد از مدت ها سردرگمی و آشفتگی بالاخره به نور و روشنایی می رسد. همین که قلب و فطرت انسان این صحبت ها را تصدیق می کند و می گوید من راضی شدم. همین که بعد از مدت ها احساس می کنی بالاخره می توانی گمشده ات را پیدا کنی. همین که بعد از مدت های طوفان های درونی ات آرام می شوند و می توانی افق را ببینی و همین که ابرها و تیرگی ها کنار می روند و می توانی کوه را از دره تا قله ببینی، همین کافیست که انسان به آرامش برسد.

 

یکی از دوستان وبلاگی نوشتند:

"این روز ها به مرگ خیلی ها فکر میکنم، اینکه چرا رفتن؟ جوان و در اوج؟ به مرگ خودم... اینکه با وجود اینکه چیزی ندارم و خیلی وقته که تمام شده ام، ولی چرا این مهلت رو خدا بهم داده؟ نمیخوام و نمیتونم دیگه ادامه بدم، چرا بهم فرصت میده؟ واسه اینکه بعدا بهم بگه بهت فرصت دادم و استفاده نکردی؟ خنده ام میگیره... تمام بد حالی ما تو این زمونه بخاطر اینه که نیست اونی که باید باشه، حال مون بده چون به اصل وصل نیستیم که اگه بودیم این بد حالی بی معنی بود. زندگی مون بی معنیه... حقیقتا برا چی داریم ادامه میدیم؟ به چه امیدی؟ خیلیامون سرمونو با انواع و اقسام چیزها گرم کردیم و حالیمون نیست فقط میگذرونیم روزها رو یکی با درس یکی با کار و هرکس به نحوی اما به چه امیدی؟ هرکس برا یه هدفی داره ادامه میده به زندگی اما یه لحظه به این فکر کنیم که آخرش که چی واقعا؟! جوابی پیدا نمیکنم برا این سوالات تنها چیزی که الان به ذهنم میرسه اینه که تمام بد حالی ما بخاطر اینه که وصل نیستیم به اصل"

۳
سر گشته | ۲۱ آذر ۹۳ ، ۱۸:۱۹
۲۳ دی۱۵:۴۵

بسم الله الرحمن الرحیم

 

تا به حال چقدر به شادی ها و خوشحالی های خودمان توجه کرده ایم؟

چرا دنبال شادی هستیم؟ چگونه به شادی می رسیم؟

چه چیزها و چه اموری باعث شادی ما می شوند؟ و چرا از آن ها شاد می شویم؟

شادی در نظر ما چیست؟

مسئله شادی و خوشحالی مسئله ای هست که کمابیش در جامعه ما در حال گم شدن است. وقتی قرار بر شادی و شادمانی می شود باید یاد موسیقی و آهنگ های هر چه مبتذل تر افتاد. شادی معنا می شود در جشن و مراسم و مهمانی های مختلط یا در تمسخر و غیبت دیگران یا شاید سینما و فیلم، شهربازی، مجتمع های تفریحی، بازارها و... .

ریشه هر کدام از این ها را که نام شادی و خوشحالی بر آن ها گذاشته ایم بررسی کنیم شاید فقط به هوی و هوس های نفسانی منتهی شود. اما اشتراکی که بین تمام این ها وجود دارد مسئله غفلت است و فراموشی.

فراموشی چه؟

نمی دانم شاید فراموشی سختی ها و مصائب زندگی دنیوی و یا واقعیت ها و حقایق زندگی حتی برای دقایقی.

بهتر بگویم گریز از این ها و پناه بردن به غفلت و خیال.

شاید گریز از ملامت فطرت و وجدان و گریز از احساس ندامت خسران و زیان1.

شاید گریز از ندای فطرت و وجدان انسانی که نمی فهمیم چه از ما می خواهد یا شاید هم می فهمیم اما رسیدن به آن سخت است و مخالف امیال دنیوی ماست.

...

 

مگر نه این که موسیقی انسان را از احوال و افکار خود بیرون می آورد؟

مگر نه این که مصاحبت های غافلانه و بی هدف انسان را از حقایق و واقعیت های زندگی شخصی دور می کند؟

مگر نه این که سینما و فیلم های لهو و بیهوده و بی هدف (هدف دارند منتها نه هدفی در راستای حقایق و رشد بشری) انسان را دچار غفلت از زندگی خود می کند و غرق در زندگی شخصیت های داستانی می کند؟

در مورد هر یک از اموری که باعث شادی ظاهری ما می شوند باید این سوال را از خود بپرسیم که آیا حقیقتا این امر باعث شادی و بهجت حقیقی ما می شود یا این که باعث غفلت و فراموشی واقعیت ها و حقایق می شود؟

 

اما چه چیز است که باعث می شود ما به سمت غفلت بگریزیم؟

امام علی علیه السلام می فرمایند:

اى مـردم ! از خـدا بترسید ؛ زیرا هیچ کـسى عبث آفریده نشده‏است، تا به سرگرمى و غفلت گذراند و مهمل رها نشده است تا بیهودگى کند.2

هم چنین در روایت دیگری می فرمایند: بدانید، که آرزو خرد را دچار غفلت مى‏سازد و یاد خدا را به فراموشى مى‏سپارد.3

 

روایت به خوبی روشن می کند که انسانی که اعتقادی به خداوند و آفرینش الهی و هدف آن نداشته باشد به دنبال غفلت می رود. انسانی که اعتقادی به هدف آفرینش نداشته باشد مشخصا هر چه بیشتر از ندای فطرت و وجدان خود می گریزد و هر چه بیشتر از حقایق زندگی فرار می کند و آن ها را نادیده می گیرد. چیزی که در تمدن های غربی به خوبی قابل مشاهده هست. همان تمدن هایی که رفاه مادی هر چه بیشتر، موسیقی و فیلم، مصاحبت های غافلانه، روابط جنسی، تخدیر فکر و عقل، مراکز سرگرمی و تفریحی و ... را هر چه بیشتر ترویج می کنند و آن ها را به عنوان ارزش های یک اجتماع بشری نشان می دهند.

بی هدفی باعث می شود که انسان همیشه از تفکر به سرانجام اعمال و معاد گریزان باشد. فرار از عاقبت اندیشی و دوراندیشی عقل و خرد انسان را خاموش می کند.

انسانی که به معاد باور نداشته باشد باید به نحوی چراغ عقل و فطرت را خاموش کند و به همین دلیل به سراغ غفلت و فراموشی، آرزوها و لذات دنیوی و غرق شدن هر چه بیشتر در ظواهر دنیا و نفسانیات برود تا فطرت و عقل و وجدان او را دچار عذاب نکنند.

پس علت روشن شد اما چرا ما چشم بسته از فرهنگ آن ها پیروی می کنیم؟

 

باید آگاه باشیم و بدانیم همان طور که بشر غربی با شرک و کفر به چنین روزی افتاده است، این خطر برای ما نیز وجود دارد که با اعتقادات و ایمان ضعیف، با شرک و کفر عملی، با نادیده گرفتن فرهنگ اسلامی و اعتقادی مردم، با نادیده گرفتن معنویت در جامعه، با پرداختن به مسائل غفلت زا نظیر موسیقی و فیلم ها لهو و بیهوده، ساخت مراکز تفریحی و سرگرمی کپی برداری شده از غرب به عنوان کار فرهنگی، با اصل قرار دادن اقتصاد مبتنی بر توسعه و به حاشیه راندن فرهنگ و اعتقادات جامعه بر اساس همان مبانی توسعه و مدرنیته و ... به همان وضعیتی دچار شویم که در غرب به وجود آمده است.

در مورد شادی های خود بیشتر دقت کنیم!

 


1- رجوع شود به تفسیر آیه: ان الانسان لفی خسر(++)

2- نهج البلاغة، حکمت 370 - منتخب میزان الحکمة، ص 504

3- نهج البلاغة، خطبه 86 - منتخب میزان الحکمة، ص 394

 

+ صبحت در باب غفلت بسیار زیاد هست و سخنان بسیار ارزشمندی از بزرگان ما در این زمینه وجود دارد که از جمله آن ها سخنان امام خمینی ره هست.

+ ان شاءالله در مطلب دیگه ای به موضوع بهجت و شادی حقیقی پرداخته میشه...

 

+ بی ربط نوشت: حکمت 150 نهج البلاغه   + شرح

سر گشته | ۲۳ دی ۹۲ ، ۱۵:۴۵