عطر یار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

عطر یار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

به بوی زلف تو دم می زنم در این شب تار
وگرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
۲۷ آبان۲۰:۵۴

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

اگر در عملت کوتاهی داری و آن طور که باید نمی توانی عمل کنی،

 

برنامه زندگی را چنان تنظیم کن که زبانت را از انتقاد برادران دینی، حاملان قرآن و اهل قرآن حفظ کنی.

به گناه خود اعتراف داشته باش

و خطاها را به گردن دیگران مینداز

و با نکوهش دیگران، خود را مبرا نکن.

با کوچک کردن و تحقیر دیگران خود را بزرگ مشمار.

ریا و خودنمایی را در اعمال خود وارد نکن

و در اعمال اخروی انگیزه دنیوی را راه مده.

فحش و ناسزا به مردم مگو که مردم از تو روی گردان شده و در نتیجه خیرات و عواید دنیوی از دستت می رود.

 

بحار الانوار، ج1 ص256

سر گشته | ۲۷ آبان ۹۲ ، ۲۰:۵۴
۱۹ آبان۰۲:۰۷

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی الْأَرْضِ

أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ

 

فکر می کنید واقعا همین طوره؟

پاسخ را احتمالا می دانید. نعمت و کرامت های عامی هست که برای تمام بشر هست. صرفا انسان بودن نیاز دارد تا مورد رحمت رحمان قرار بگیریم. اما نعمت و کرامات خاصی هست که مخصوص کسانی ست که کمی خاص تر هستند! مثل کراماتی که از اولیاء خدا شنیدیم و بعضا دیدیم. برای رسیدن به رحمت رحیم باید کمی خاص تر بود.

اما ظاهرا مخاطب آیه عام هست. خب اگر خدا وعده ای داده باید به آن عمل کند که وعده خداوند حتمی و قطعی ست. پس بخوانید:

 

أَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ

 

کدام عهد؟ مگر ما با خدا چه عهدی داریم که باید به آن وفا کنیم؟

 

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ

 

در یک کلام عهد ما عهد بندگی خداست. تا دلتان بخواهد در قرآن مستقیم و غیر مستقیم از این عهد صحبت شده...

 

اما از دنیا بگذریم که اگر تمام دنیا در دست ما رام شود باز هم ارزش ندارد. این را هم خودش گفته:

 

وَلاَ تَشْتَرُواْ بِعَهْدِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِیلًا إِنَّمَا عِندَ اللّهِ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ

 

و من اوفی بعهده من الله...

و چه کسی از خدا به عهد خویش وفادارتر است؟

 

 

+ موقعی که داشتم متن رو می نوشتم یاد این عکس افتادم. یک فراز از خطبه متقین حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام هست. برای من که خیلی دلنشین و امیدوارکننده بود.

+ ببخشید که ترجمه آیات رو قرار ندادم. همه آیات لینک هستن می تونید از لینک ها ترجمه رو بخونید.

+ خیلی محتاجم به دعا..

 

بی ربط نوشت:

آن هایی که می گویند برای نتیجه باید کار کرد، عاشقی را نفهمیده اند..

 

می خواستم شعر مرتبط هم بذارم ولی این گنجور هم چنان در کما به سر می بره!

۶
سر گشته | ۱۹ آبان ۹۲ ، ۰۲:۰۷
۱۴ آبان۰۰:۲۳

فعلا توضیح خاصی نیست.

ان شاءالله از سخنرانی استفاده کنید...

 

دانلود

 

 

 

شعر مولوی که در سخنرانی خوانده می شود در ادامه مطلب...

+ به خاطر چادرت...

۷
سر گشته | ۱۴ آبان ۹۲ ، ۰۰:۲۳
سر گشته | ۰۷ آبان ۹۲ ، ۱۹:۴۶
۰۵ آبان۲۰:۵۳

ز درد یاس ندانم‌ کجا کنم فریاد

قفس شکسته‌ام و آشیان نمانده به یاد

به برقی از دل مایوس‌ کاش در گیرم

کباب سوختنم چون چراغ در ره باد

به غربت از من بی‌بال و پر سلام رسان

که مردم و نرسیدم به خاطر صیاد

چو شمع خواستم احرام وحشتی بندم

شکست آبلهٔ پا به گردنم افتاد

ز تنگی دلم امکان پرگشودن نیست

شکسته‌اند غبارم به بیضهٔ فولاد

چه ممکن است ‌کشد نقش ناتوانی من

مگر به سایهٔ مو خامه بشکند بهزاد

اگر ز درد گرانجانی‌ام سوال کنند

چو کوه از همه عضوم جواب باید داد

ز هیچکس به نظر مژدهٔ سلامم نیست

مگر ز سیل کشم حرف خانه‌ات آباد

ز فوت فرصت وصلم دگر مگوی و مپرس

خرابه خاک به سر ماند و گنج رفت بباد

غبار من به عدم نیز پرفشان تریست

ز صید من عرقی داشت بر جبین صیاد

کشاکش نفسم تنگ ‌کرد عالم را

خوش آنکه بگسلد این رشته تا رسم به‌ گشاد

ز شمع باعث سوز وگداز پرسیدم

به‌گریه‌گفت‌: مپرس از ندامت ایجاد

بهار عشق و شکفتن خیال باطل‌کیست

ز سعی تیشه مگرگل به سر زند فرهاد

ستمکش دل مایوسم وعلاجی نیست

کسی مقابل آیینهٔ شکسته مباد

ترحم است بر آن صید ناتوان بیدل

که هردم از قفسش چون نفس‌ کنند آزاد

 

+ به دماغ دعوی عشق سر بوالهوس بلند است

مگر از دکان قصاب جگری خریده باشد!

سر گشته | ۰۵ آبان ۹۲ ، ۲۰:۵۳
۳۰ مهر۰۰:۵۵

اندوهگنی چرا؟ عراقی

مانا که ز جفت خویش طاقی

غمگین مگر از فراق یاری؟

شوریده مگر ز اشتیاقی؟

خون خور، که درین سرای پر غم

با هجر همیشه هم وثاقی

یاران ز شراب وصل سر مست

مخمور تو از شراب ساقی

ناگشته دمی ز خویش فانی

خواهی که شوی به دوست باقی؟

جان کن، که نه لایق وصالی

خون بار، که در خور فراقی

چون درخور وصل نیست بودت

ای کاش نبودی، ای عراقی

سر گشته | ۳۰ مهر ۹۲ ، ۰۰:۵۵
۲۸ مهر۱۷:۵۰

این مطلب رو فی البداهه و صرفا با افکاری که از قبل تو ذهنم بود نوشتم بنابراین حتما نیاز به انتقاد و اصلاح داره و خیلی خوشحال میشم دوستانی که می خونند اشکالات بحث رو به من گوشزد کنند.

ببخشید که مطلب یه مقدار طولانی شد.

اگر فرصت یا حوصله خوندن نداشتین توصیه می کنم حتما سخنرانی آخر متن رو دانلود کنید و گوش بدین. می ارزه..

سر گشته | ۲۸ مهر ۹۲ ، ۱۷:۵۰
۰۳ مهر۱۳:۱۵

خدایا همیشه بر آن بودم که تو را نه به طمع بهشت و نه از خوف دوزخت بپرستم بلکه خدایا به عزت و جلالت سوگند می خواهم تو را عبادت کنم تنها چون تو شایسته ستایشی و پرستش فقط زیبنده ی توست و این همان حقیقتی است که عقل و فطرتم بر آن گواهی می دهند.

آرزوی همیشگی من این بود که معشوقا مرا در بستر مرگ نمیرانی بلکه توفیقم دهی تا جسم را یعنی بالاترین سرمایه مادیم را نثارت نمایم و آن کس که تو را شناخت جان را چه کند.

خدایا با این که رسیدن به وصالت و شهادت در راهت بزرگترین مطلوب زندگیم بود و با این که شهادت رو همیشه آرزو داشتم ولی هیچ گاه از تو نخواستم که برای رهایی از این دنیا و برای فرار از مسئولیت و گریز از درد و رنج انسانساز زندگی، هم اکنون شهادت را نصیبم نمایی. خدایا من مومن بودم که برای پیاده نمودن اسلام و در راه حقیقت و در جهت نابودی ظلم و برقراری حکومت الهی آن قدر مصائب و مشکل ها و مسئولیت ها و تعهدها وجود دارد که حتی اندیشه شهادت نیز اگر در جهت فرار از این مشکلات باشد منکوب و مکروه است، خودخواهی است و زیر پا نهادن وجدان است. من در راه تو ای خدا قدم نهادم و بار سنگین مسئولیتی را که بر دوشم احساس کردم پذیرفتم و در این راه از شهادت استقبال نمودم ولی هیچ گاه آن را آرزو نکردم.

شهید علی اکبر کفش کنان سمت راست تصویر

سر گشته | ۰۳ مهر ۹۲ ، ۱۳:۱۵
۲۲ شهریور۰۰:۳۶

آخر این تیره شب هجر به پایان آید

آخر این درد مرا نوبت درمان آید

چند گردم چو فلک گرد جهان سرگردان؟

آخر این گردش ما نیز به پایان آید

آخر این بخت من از خواب درآید سحری

روز آخر نظرم بر رخ جانان آید

یافتم صحبت آن یار، مگر روزی چند

این همه سنگ محن بر سر ما زان آید

تا بود گوی دلم در خم چوگان هوس

کی مرا گوی غرض در خم چوگان آید؟

یوسف گم شده را گرچه نیابم به جهان

لاجرم سینهٔ من کلبهٔ احزان آید

بلبل‌آسا همه شب تا به سحر ناله زنم

بو که بویی به مشامم ز گلستان آید

او چه خواهد؟ که همی با وطن آید، لیکن

تا خود از درگه تقدیر چه فرمان آید

به عراق ار نرسد باز عراقی چه عجب!

که نه هر خار و خسی لایق بستان آید

 

+ بخوانید: خوش به حال عرب ها!

عکس‌نوشت/ضریح رقیه(س) درفتنه شام

سر گشته | ۲۲ شهریور ۹۲ ، ۰۰:۳۶
۱۶ شهریور۰۲:۵۱

یاران، غمم خورید، که غمخوار مانده‌ام

در دست هجر یار گرفتار مانده‌ام

یاری دهید، کز در او دور گشته‌ام

رحمی کنید، کز غم او زار مانده‌ام

یاران من ز بادیه آسان گذشته‌اند

من بی‌رفیق در ره دشوار مانده‌ام

در راه باز مانده‌ام، ار یار دیدمی

با او بگفتمی که: من از یار مانده‌ام

دستم بگیر، کز غمت افتاده‌ام ز پای

کارم کنون بساز، که از کار مانده‌ام

وقت است اگر به لطف دمی دست گیریم

کاندر چه فراق نگونسار مانده‌ام

ور در خور وصال نیم مرهمی فرست

از درد خویشتن، که دل‌افگار مانده‌ام

دردت چو می‌دهد دل بیمار را شفا

من بر امید درد تو بیمار مانده‌ام

بیمار پرسش از تو نیاید، به درد گو:

تا باز پرسدم، که جگرخوار مانده‌ام

مانا که بر در تو عراقی عزیز نیست

کز صحبتش همیشه چنین خوار مانده‌ام

سر گشته | ۱۶ شهریور ۹۲ ، ۰۲:۵۱