بسم الله
ما آدما هر قدر هم که خوب باشیم باز در نهایت دنبال نیازها و علایق خودمون هستیم نه چیز دیگه. فقط گاهی این نیازها و علایق متعالی هستند و گاهی کوچک و حقیر.
حالا این وسط نیازها و علایق مون اگر کسی هم قرار گرفت به تبع نیاز و علاقه مون ممکنه بهش توجه کنیم یا باهاش انس بگیریم، همنشینی کنیم و همصحبت باشیم و ... ولی در نهایت مسئله "من" مطرح هست. نیاز "من" یا علاقه ی "من". اگر نیاز و علاقه مسیرش با آدمهای زندگی مون تطابق نداشته باشه خب خیلی راحت می گذریم و میریم انگار نه انگار که انس و الفتی بوده.. میریم دنبال علقه و نیاز بزرگترمون...
شاید فقط کسانی که از منزل معرفت نفس و معرفت الهی عبور کردند و رسیدند به منزل خدمت به خلق الله از آدم ها عبور نکنند. ولی اونها هم برای رضای خدا با خلقش همنشینی می کنند و انس و الفت دارند. یعنی اگر در مسیر الهی تقابلی باشه قطعا مقابل همون آدم قبلی هم می ایستند. فقط ملاک بزرگتر شده و انس و الفت پایدارتر..
اصولا دنیا محل محبت کردن و محبت دیدن فقط بخاطر خود انسان نیست. چنین چیزی ممکن نیست. حتما پشتش نیاز و علقه ای وجود داره که یا از نفس انسان نشأت میگیره یا از خواست خدا. برعکس دنیا محل محک خوردن همین محبت هاست اگر تونستی محبت ها و نیازها به انسان ها و حتی اشیاء و ... رو مدیریت کنی و مطابقش کنی با خواست خدا اون دنیا به محبتی می رسی که فقط برای خودت و خودش هست! عشق حقیقی همین نیست؟
البته مسخره ست که برای خودمون وجودی در مقابل خدا قائل باشیم شاید همین تطبیق و مدیریت محبت ها با رضا و محبت الهی خودش همون محبتی باشه که بهش گفتیم عشق. عشق الهی و عشق به خود دو تا هستند در این صورت؟ یا این همون عشق الهی به خود هست!؟... منشأ آفرینش چی بود؟
1- فکر کنم فقط دور خودم دور زدم و دوباره رسیدم به همون حرف های همیشگی. عشق به کمال مطلق.. دور خودم گشتم و باز همون حرف قبلی رو زدم که عشق و محبت حقیقی فقط به کمال تعلق میگیره. فقط به خدا که کمال مطلق هست و ما هم زمانی به این عشق و محبت می رسیم که به خدا متصل بشیم؟ یا غرق عشق الهی بشیم؟
صحبت از پایداری محبت بود شاید ولی رسیدم به جایی که زیاد ازش حرف زدم و صحبت های تکراری. نمی دونم خودم هم گاهی متوجه نمیشم چرا و چطور هر چیزی میگم آخرش میرسم به یک جا؟ مثل رشته ای که از هر سرش و هر جا بگیری میرسی به یک سر رشته ...
2- به بهانه ی رفتن های بعضی بزرگواران داشتم فکر می کردم و شروع کردم به نوشتن که از یک نظر تو گاه نوشت ها رسید به اینجا. ببخشید که همه ش شد حرف و بحث های تکراری.
3- اونهایی که رفتند ان شاءالله از این منزل گذشتند و این حقیر حتما هنوز گرفتارم و شما ان شاءالله در منزل خدمت به خلق الله هستید.
حدبث بود فک کنم