خدایا همیشه بر آن بودم که تو را نه به طمع بهشت و نه از خوف دوزخت بپرستم بلکه خدایا به عزت و جلالت سوگند می خواهم تو را عبادت کنم تنها چون تو شایسته ستایشی و پرستش فقط زیبنده ی توست و این همان حقیقتی است که عقل و فطرتم بر آن گواهی می دهند.
آرزوی همیشگی من این بود که معشوقا مرا در بستر مرگ نمیرانی بلکه توفیقم دهی تا جسم را یعنی بالاترین سرمایه مادیم را نثارت نمایم و آن کس که تو را شناخت جان را چه کند.
خدایا با این که رسیدن به وصالت و شهادت در راهت بزرگترین مطلوب زندگیم بود و با این که شهادت رو همیشه آرزو داشتم ولی هیچ گاه از تو نخواستم که برای رهایی از این دنیا و برای فرار از مسئولیت و گریز از درد و رنج انسانساز زندگی، هم اکنون شهادت را نصیبم نمایی. خدایا من مومن بودم که برای پیاده نمودن اسلام و در راه حقیقت و در جهت نابودی ظلم و برقراری حکومت الهی آن قدر مصائب و مشکل ها و مسئولیت ها و تعهدها وجود دارد که حتی اندیشه شهادت نیز اگر در جهت فرار از این مشکلات باشد منکوب و مکروه است، خودخواهی است و زیر پا نهادن وجدان است. من در راه تو ای خدا قدم نهادم و بار سنگین مسئولیتی را که بر دوشم احساس کردم پذیرفتم و در این راه از شهادت استقبال نمودم ولی هیچ گاه آن را آرزو نکردم.
