"خورشید پشت ابر"؛ چند روزیست این تعبیر ذهنم رو مشغول کرده.
زمین از نورش بهره مند می شود اما یک روز بیشتر و روزی دیگر کمتر؛ بسته به این که چقدر ابرهای آن روزگار تیره باشد.
اما در هر روزگاری پیدا می شود کسی که دلش بی ابر باشد، صاف، تمام پرده و حجاب ها را کنار زده باشد و از ابرهای تیره روزگار خود بالاتر رفته باشد و رسیده باشد به شعاع مستقیم نورش.
به نور مستقیم خورشید که رسید می شود قمری برای روزگار تیره این مردمان.در پس تیرگی ها و ابرها چون همان خورشید ناپیداست و هر کسی نمی تواند به وجودش پی ببرد.
نورش از خورشید است و خیلی کمتر از آن ولی به این دل های تیره نزدیک تر است و ملموس تر و راحت تر می شود به او رسید... تا چقدر ما قدر این قمرهای درخشان را بدانیم.
می گویند چون خورشید هست قمر را چه سود؟ این تیره دلان کجا می توانند به خورشید برسند؟ این ها وجود همین قمرها را هم درک نمی کنند آن گاه از خورشید می گویند؟
تیرگی های دلمان این آسمان تیره را ساخته تا کی شود آقا جان که توفانی شود تا این ابرها ببارند و دلمان بشود آینه نور شما...
+ آنچه نایاب است در عالم وفا و مهر ماست
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
اللهم عجل لولیک الفرج