عطر یار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

عطر یار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

به بوی زلف تو دم می زنم در این شب تار
وگرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
۱۴ شهریور۱۸:۲۹

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مطلب رو باید در ادامه این مطلب بخونید. تاریخ انتشارش همونی هست که زیرش نوشته شده ولی امروز فکر می کردم چی میشه و چطور میشه که آدم همیشه نسبت به این مسئله متذکر باشه و هیچ وقت از خود غافل نشه؟

 

یادمه وقتی دوره آموزشی سربازی رفته بودم من هم تا حدودی مثل اغلب بچه ها یک مقدار حالم عوض شده بود. اگر چه تا جایی که یادم میاد همیشه تو زندگیم کم حرف بودم و کمتر با جمع همراه می شدم اما تعارف که با خودم ندارم من هم مثل بقیه اون محیط حالم رو عوض کرده بود.

نمی گم بد چون اون حال و اون شرایط واقعا خیر و برکات زیادی داشت. هیچ چیز اون محیط و اون دو ماه سخت نبود ولی بچه ها خیلی ها حال هاشون خراب بود و تو خودشون بودن و تنها دلیلی که من می تونستم برای این تغییر حال پیدا کنم این بود که هر کس بعد از مدت ها با خود واقعیش روبرو شده بود. بیشتر وقت داشت فکر کنه و مجبور بود تنها باشه و به زندگیش و آینده و گذشته و حالش فکر کنه. بر خلاف محیط زندگی عادی که هر کسی برای خودش انواع ابزارهای غفلت رو مهیا داشت این جا ابزار غفلت کم بود. خبری از گوشی و ورزش و بازی و گشت و گذار و ... نبود. خبری از محیط گرم و صمیمی خانواده هم نبود و هم چنین از جنس مخالف که زندگی بعضی ها رو تا قبل خدمت پر کرده بود.

 

حالا آقایون که اغلب تجربه مشابه دارند ولی اگر بخوام در یک کلام محیط اونجا رو برای خانم ها توصیف کنم یا تقریب ذهنی ایجاد کنم میشه گفت یک اردوگاه کار اجباری بود شبیه همون چیزی که زندانی ها رو تو فیلم ها میبرن. البته بودند کسانی که حتی این محیط و این شرایط هم باعث تلنگر براشون نبود و اونجا هم ابزار غفلت رو برای خودشون مهیا کرده بودند و هر چه که می گذشت بقیه هم به این جرگه اضافه می شدند.

 

یک مسئله دیگه هم گرفته شدن ابزارهای غرور بود. اونجا همه زندگی متفاوتی رو تجربه می کردند که هیچ کدوم از اعتبارات زندگی قبلی شون رو نداشتند. از اونجایی که زمان هم کم بود کمتر کسی سراغ ابزارهای غرور جدید می رفت. همه می دونستند حضورشون در اونجا موقت و زودگذر هست و کسی برای اونجا سرمایه گذاری نمی کرد. البته غرور هم از غفلت نشأت میگیره یعنی آدم اول از هدف اصلی غافل میشه بعد شروع به مسابقه و تفاخر تو اهداف وهمانی و پوچ می کنه و روز به روز دل مرده تر میشه.

  

خودآگاهی و روبرو شدن با خود در واقع کنار زدن پرده های غفلت و رجعت به فطرت و امیال حقیقی و متعالی روح انسان هست. میل به منشأ وجود و حقیقت مطلق و برترین و تنها محبوب عالم. حب و عشقی که سرمنشأ تمام کشش ها و امیال انسان و کل نظام هستی هست.

توضیح بهتر این که در واقع کاری که غفلت ها با انسان می کنند پوشوندن فقر و نیاز و خواست و میل1 حقیقی در انسان و به مرور جایگزین کردن نوع کاذبش هست.

به همین خاطر هم هست که مصائب و مشکلات و گرفتاری های دنیا بهترین تلنگر برای بیداری و کنار زدن غفلت ها و سیر و سلوک به سمت حقیقت هست. چون انسان رو متوجه ضعف و فقر و نیاز خودش و میل به سمت بی نیاز و غنی مطلق می کنه2.

...

  


1- این که مدام اصرار دارم این کلمات رو با هم به کار ببرم به خاطر این هست که نمی خوام و نباید این ها جدای از هم تعریف بشن و این کلمات و معانی رو کاملا پیوسته و وابسته می دونم.

2- در نقطه ی مقابل سنت امحال و استدراج هست که ظاهرا فقط شامل کسانی میشه که غرق در غفلت شدند و این غفلت اونها رو به درجه کوردلی رسونده و خدا هم با این سنت غفلت اونها رو بیشتر میکنه.

۴
سر گشته | ۱۴ شهریور ۹۷ ، ۱۸:۲۹

نظرات  (۴)

۲۴ شهریور ۹۷ ، ۱۸:۰۹ پلڪــــ شیشـہ اے
دقیقا. منظورم بنده هم همین بود. پاهی فشارها موجب غفلت می شوند. که این هم به نوع نگاه من بنده بر می گردد.
مدتی در خیریه ای کار می کردم که سرپرستی بچه های یتیم را داشتند.
این قدر مشکلات عجیب و غریب و پیچیده ای بعضا داشتند و اغلب فرسوده و گوشه گیر شده بودند. مادر خانواده هم به همین منوال. اغلب بچه ها ضعف و شبهه در عدل خداوند داشتند بواسطه ی مشکل خاص شان. استادمان همیشه روی تقویت این بعدشان به ما تاکید داشتند. 
ولی عجیب بود. خیلی عجیب. 
چندتا از بچه ها که از جهت مذهبی مادر خاص تربیت شان کرده بود، خیلی بزرگ شده بودند. خیلی
پاسخ:
نگاه درستی هست حق با شماست
احسنت. فکر می کنم مسئله ی اصلی عزت یا حقارت نفس هست این که این ها در عین نیاز و فقر با عزت نفس بزرگ بشن خیلی مهمه. این همه روایاتی که در باب صدقه پنهانی داریم شاید از همین جهت باشه. و البته همونطور که گفتید معرفت درست نسبت به مسائل هم اهمیت داره.

درسته کسی که در فقر و نیاز بزرگ میشه خیلی شخصیت بزرگ و مستغنی ای پیدا می کنه. جالبه چون فقر باعث توجه و تمایل بیشتر به غنا میشه و از طرفی اگر انسان بتونه با مصائب کنار بیاد خیلی قانع بار میاد. قناعتی که بهترین یاور برای بندگی خداست. بزرگی و شخصیت به خاطر قناعت هست.
۲۴ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۵۲ پلڪــــ شیشـہ اے
ان شاءالله که حقیقتا ابتلائات موجب رشد و بیداری مان بشوند، چرا که گاهی آدمی خم می شود زیر بار مشکلات و بابت ضعف روحی که به آن دچار شده، دیگر یارای بلند شدن ندارد و حتی آن قدر از پای نشسته که فراموش می کند که دیگر برای ادامه راه از خداوند طلب خروج کند از سختی. 
پاسخ:
ان شاءالله
بله حق با شماست گاهی انسان زیر بار فشار کم میاره اما خاصیت فقر کشش به سوی غنی هست پس مشکل از جای دیگه ست. همین موضوع هست که باعث شد فکرم بره سمت ناامیدی و حقارت نفس و تاثیر تربیت کودکی روی اون.
البته این که انسان گاهی از بس از پای نشسته فراموش می کنه که دیگه کمک بخواد یک وجهش به غفلت برمیگرده غفلتی که از عادت و تکرار و روزمرگی زاده میشه.
تشکر
۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۷:۰۲ صحبتِ جانانه
پس اگر میسر هست از اصل منظور بگویید
من فکر کزدم هدف آنست
پاسخ:
منظور مطلب که مشخص هست و شما هم حتما متوجه شدید همون سوالی که در ابتدا مطرح شد و پاسخی که تو یکی دو پاراگراف آخر داده شد.
حرفم این بود که بنده قصد تشبیه دنیا به پادگان رو نداشتم و فقط از اون ماجرا برای درک بهتر استفاده کردم ولی همون طور که گفتم تعبیر شما و برداشت شما درست هست. تشکر
۱۷ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۱۵ صحبتِ جانانه
ما الآن توی پادگان موقت دنیاییم؟
پاسخ:
تعبیر جالبی هست و درسته
البته منظور این نبود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">