بسم الله الرحمن الرحیم
مطلب رو باید در ادامه این مطلب بخونید. تاریخ انتشارش همونی هست که زیرش نوشته شده ولی امروز فکر می کردم چی میشه و چطور میشه که آدم همیشه نسبت به این مسئله متذکر باشه و هیچ وقت از خود غافل نشه؟
یادمه وقتی دوره آموزشی سربازی رفته بودم من هم تا حدودی مثل اغلب بچه ها یک مقدار حالم عوض شده بود. اگر چه تا جایی که یادم میاد همیشه تو زندگیم کم حرف بودم و کمتر با جمع همراه می شدم اما تعارف که با خودم ندارم من هم مثل بقیه اون محیط حالم رو عوض کرده بود.
نمی گم بد چون اون حال و اون شرایط واقعا خیر و برکات زیادی داشت. هیچ چیز اون محیط و اون دو ماه سخت نبود ولی بچه ها خیلی ها حال هاشون خراب بود و تو خودشون بودن و تنها دلیلی که من می تونستم برای این تغییر حال پیدا کنم این بود که هر کس بعد از مدت ها با خود واقعیش روبرو شده بود. بیشتر وقت داشت فکر کنه و مجبور بود تنها باشه و به زندگیش و آینده و گذشته و حالش فکر کنه. بر خلاف محیط زندگی عادی که هر کسی برای خودش انواع ابزارهای غفلت رو مهیا داشت این جا ابزار غفلت کم بود. خبری از گوشی و ورزش و بازی و گشت و گذار و ... نبود. خبری از محیط گرم و صمیمی خانواده هم نبود و هم چنین از جنس مخالف که زندگی بعضی ها رو تا قبل خدمت پر کرده بود.
حالا آقایون که اغلب تجربه مشابه دارند ولی اگر بخوام در یک کلام محیط اونجا رو برای خانم ها توصیف کنم یا تقریب ذهنی ایجاد کنم میشه گفت یک اردوگاه کار اجباری بود شبیه همون چیزی که زندانی ها رو تو فیلم ها میبرن. البته بودند کسانی که حتی این محیط و این شرایط هم باعث تلنگر براشون نبود و اونجا هم ابزار غفلت رو برای خودشون مهیا کرده بودند و هر چه که می گذشت بقیه هم به این جرگه اضافه می شدند.
یک مسئله دیگه هم گرفته شدن ابزارهای غرور بود. اونجا همه زندگی متفاوتی رو تجربه می کردند که هیچ کدوم از اعتبارات زندگی قبلی شون رو نداشتند. از اونجایی که زمان هم کم بود کمتر کسی سراغ ابزارهای غرور جدید می رفت. همه می دونستند حضورشون در اونجا موقت و زودگذر هست و کسی برای اونجا سرمایه گذاری نمی کرد. البته غرور هم از غفلت نشأت میگیره یعنی آدم اول از هدف اصلی غافل میشه بعد شروع به مسابقه و تفاخر تو اهداف وهمانی و پوچ می کنه و روز به روز دل مرده تر میشه.
خودآگاهی و روبرو شدن با خود در واقع کنار زدن پرده های غفلت و رجعت به فطرت و امیال حقیقی و متعالی روح انسان هست. میل به منشأ وجود و حقیقت مطلق و برترین و تنها محبوب عالم. حب و عشقی که سرمنشأ تمام کشش ها و امیال انسان و کل نظام هستی هست.
توضیح بهتر این که در واقع کاری که غفلت ها با انسان می کنند پوشوندن فقر و نیاز و خواست و میل1 حقیقی در انسان و به مرور جایگزین کردن نوع کاذبش هست.
به همین خاطر هم هست که مصائب و مشکلات و گرفتاری های دنیا بهترین تلنگر برای بیداری و کنار زدن غفلت ها و سیر و سلوک به سمت حقیقت هست. چون انسان رو متوجه ضعف و فقر و نیاز خودش و میل به سمت بی نیاز و غنی مطلق می کنه2.
...
1- این که مدام اصرار دارم این کلمات رو با هم به کار ببرم به خاطر این هست که نمی خوام و نباید این ها جدای از هم تعریف بشن و این کلمات و معانی رو کاملا پیوسته و وابسته می دونم.
2- در نقطه ی مقابل سنت امحال و استدراج هست که ظاهرا فقط شامل کسانی میشه که غرق در غفلت شدند و این غفلت اونها رو به درجه کوردلی رسونده و خدا هم با این سنت غفلت اونها رو بیشتر میکنه.